ادب از منظر قرآن
چكيده
ادب لباس زيبايي است كه در تن آدمي جلوهگري ميكند و حد و اندازهي هر چيز را بر او مشخص ميسازد. با اينكه ادب ظرافت عمل است كه از ابتداي آفرينش همراه خلقت بوده است و در زمان رسول خدا (ص) اين واژه بار معنايي گرفت و در فرهنگ ما بسيار به كار رفت؛ اما كمبود آن در محيطهاي مختلف قابل ملاحظه است.
براي حل اين مشكل، در ابتدا به عنوان يك فرد مسلمان به سراغ قرآن كريم، كتاب آسماني خود ميرويم و ميبينيم كه ادب از منظر قرآن كريم چگونه مطرح شده است با اينكه واژه آن در اين كتاب نوراني به كار نرفته؟
با در نظر گرفتن قرآن كريم به عنوان اصل و مراجعه به كتب مرجع، لغتنامهها، تفاسير و .... پاسخ به اين پرسش در سه فصل تنظيم شد. در ابتداي كلام ادب را شناختيم و نظر صاحبنظران را پيرامون اين واژه دريافتيم و اهميت و ارزش آن را از ديدگاههاي مختلف بررسي نموديم بعد به سراغ آيات رفته و در سيره انبياء و غير انبياء با تمسك به ادبستان الهي ـ قرآن كريم ـ ادب را در دعا و برخورد با مردم به نحو اتم مشاهده نموديم و دانستيم كه شيوه ادب فردي و اجتماعي در مجموع آيات قرآن كريم به صورت زيبايي جلوهگري ميكند.
بالاخره به اين نتيجه رسيديم كه با در نظر گرفتن ادب انبياء و غير انبيا در قرآن كريم و عمل كردن به ادب فردي و اجتماعي ذكر شده در قرآن كريم ميتوانيم جامعه و محيطهاي مختلف را سرشار از ادب كنيم و اساس زندگي افراد را بر پايه ادب ببينيم.
مقدمه
«انَّ هَذَا القُرآنَ مَأْدَبَهُ الله في الارضِ فَتَعَلَّمُوا مِنْ مأدَبَتِهِ.
حضرت امير المؤمنين علي (عليهالسلام) به فرزندش امام حسن (ع) وصيت كرد كه:
«پسرم بهره و سهم خود را از ادب به طور شايسته برگير و دل را براي ادب
آماده كن، زيرا دل بزرگتر از اين است كه پليدي در آن وارد گردد. بدان كه هر
گاه فقير شوي، ادب تو را بينياز خواهد ساخت و ميتواني به راحتي زندگي
كني و اگر به شهرهاي غربت هم بروي دوست و همراه تواست. فرزندم! ادب سبب
ازياد خرد و پاكي و زيركي قلب است و منشأ فضل و برتري و جوانمردي است.
بدان كه دوست واقعي براي كسي به واسطة مال و رياست پيدا نميشود بلكه ادب
است كه تكيهگاه مرد و دليل عقل و راهبر صفات پسنديده و اخلاق نيكوي اوست و
هر كس فاقد ادب شود حيواني بيش نيست.»
آري، ادب ركني است كه خداوند تعالي خردها را به آن تأييد ميكند و زينتي
است كه نسبت هاي غيراصيل را بدان آرايش دهند. ادب حفظ حدّ و اندازه هر چيز
و تجاوز ننمودن از آن است؛ و تمام شئون زندگي ما به نوعي تحت اين واژه
ميآيد كه يا ادب است و يا خلاف ادب.
اهميت ادب كردن آنقدر بالا است كه امام صادق (ع) در جايي ميفرمايند: اگر
به تو گفتند اجل تو فقط تا دو روز ديگر باقي است يك روزش را بگذار براي
اينكه ادب ياد بگيري و بفهمي بايد چه كار كني براي اينكه به وسيله اين يك
روزي كه آموختي. فردا استفاده كني يعني روز دوم مودّب باشي.
حال اين سوال پيش ميآيد كه ادب كنندگان ما براي ادب شدن چه كساني بايد باشند؟
جواب آن است كه در درجه اول خدا بايد انسان را مؤدب كند همانطور كه خداوند
رسول خدا (ص) را مؤدب نمود «ان الله ادبني» و بعد انسان كامل است كه در
مقام تأديب ما برميآيد.
خداوند ما را با ادبستان الهي مؤدب ميكند و با عمل به آيههاي نوراني قرآن كريم زندگي ما مزيّن به نور ادب الهي ميشود.
بناي اين تحقيق نيز بر اين است كه ما با بهرهگيري از آيات گهربار قرآن
كريم، زندگاني خود و جامعه را سرشار از ادب كنيم. در اين تحقيق با مراجعه
به كتب مرجع، تفاسير معتبر و كتب اخلاقي به شيوه توصيفي ـ كاربردي اين
مسئله ديني ـ اخلاقي را بررسي كرديم و در اين راستا با مراجعه به
كتابخانهها و مؤسسات مختلف و فيشبرداري از كتابهاي معتبر و بهرهگيري
از فصلنامه و مجلات و نرمافزارها به پژوهش پيرامون موضوع خود پرداختيم.
بيان مسأله
ادب در معناي لغوي: دانش، فرهنگ، معرفت، روش پسنديده (فرهنگ فارسي عميد ص92)
ادب در اصطلاح: ادب هيئت زيبا و پسنديدهاي است كه طبع و سليقه چنين
سزاوار ميداند كه هر عمل مشروعي چه ديني باشد مانند دعا و امثالي آن و چه
مشروع عقلي بر اساس آن هيئت واقع شود.
به عبارت ديگر ادب عبارت است از ظرافت عمل (الميزان ج 12 ص105)
ادب، اولين و آخرين چيزي است كه هر انساني در راه رسيدن به كمال انساني به
آن نياز دارد و هيچ ميراثي به اندازة ادب پسنديده نميباشد (ولاميراث
كالادب )
در سراسر عالم ادب (ظرافت عمل) حكمفرمايي ميكند. ستارگان، آسمان، زمين و
.... مؤدب به آداب الهي شدهاند، نبات و حيوان نيازمند به ادب ميباشند،
حال چطور انساني كه ميخواهد سير انساني را طي كند محتاج به ادب نباشد. پس
خداوند چون انسان را خلق نمود و هيچ موجودي را به شرافت انسان قرار نداد،
با توجه به استعداد انسان كه به سوي كمال سير دارد، كتاب قرآن را براي ادب
كردن او فرستاد و اين قرآن است كه بايد براي سير تكاملي انسان او را تأديب و
آداب الهي را به او بياموزد.
قران است كه يكپارچه ادب است و از طريق آن ميتوان حصول معرفت و آداب
نمود. پس با منظري تازه به آيات قرآن، ادب را از اين منبع سراسر ادب، طلب
مينماييم و در اين راستا سعي ميكنيم از روايات وارده و استدلال عقليه با
رجوع به منابع ديني در چينش بحث بهره بگيريم.
حال چون ميخواهيم آنچه را كه قوه دروني ماست به فعليت درآوريم و هر
فعليتي نياز به الگو و مصداق دارد لذا اين سوال مطرح ميشود كه بهترين
نمونه و مصداق براي به فعليت درآوردن قوه دروني ما آيا نميتواند قرآن باشد
پس به دنبال كشف اين سوال ميرويم با مراجعه به آيات الهي و مصاديق بارز
ادب در قرآن و بيان چگونگي ادب از منظر قرآن.
سوال اصلي: ادب از ديدگاه قرآن چيست و چگونه بيان شده است.
پيشينه موضوع
ادب از جمله مواردي است كه ميتوان آن را همراه با خلقت دانست زيرا عالم
به بهترين شكل آفريده شده و ظرافت عمل به نحواتم در آن به چشم ميخورد و
اين نشانگر ادب الهي در آفرينش است.
اما در رابطه با خود كلمة ادب ميتوان بيان كرد كه ادب، كلمهاي متداول در
فرهنگ اسلامي است كه در شعر جاهلي بكار نرفته اما در شعر مخضرم و احاديث
نبوي بارها آمده است كه در طي سدههاي مختلف بار معنايي مختلفي گرفته است.
پيشينة تحقيق: اما دربارة اينكه تحقيقاتي در رابطه با موضوع ادب صورت
گرفته است يا نه، بنابر بررسيهاي صورت گرفته از طريق مركز مطالعات و
اطلاعات آماري پاياننامهها و كتابخانه مجلس و كتابخانه آستان قدس رضوي و
با پژوهش در نرمافزار هادي كه كتب مورد نظر از كتابخانه دانشكده
باقرالعلوم و ... را داراي باشد؛ بنده كتابي با موضوع اصلي ادب و يا ادب از
ديدگاه قرآن نيافتم اگر چه كتبي اشاره به آداب مختلف داشت و يا در بعضي
كتب به طور مختصر در رابطه با ادب در چند صفحه صحبت به ميان آمده بود.اما
هيچ كدام از اين كتابها بحث جامعي در موضوع ادب ارائه نداده بود انشاء
الله توفيق حاصل گردد تا حق اين مطلب ادا شود.
ضرورت و اهداف تحقيق
در اين حيطه از زمان با نگاه به جامعه، سازمانها، محيط خانواده و زندگي
فردي انسانها، كمبود عنصر مهمي به چشم ميخورد به گونهاي كه عدم آن منجر
به ايجاد ناهنجاريهاي مختلف اجتماعي، اخلاقي، خانوادگي و فردي در زندگي
روزمره افراد در راه ارتباط با ديگران ميشود.
اين عنصر با اهميت ادب است، ادبي كه اسلام براي تمام شئون زندگي فردي و
اجتماعي در نظر گرفته است و رعايت ادب هر كار، زندگي آرامبخش را به همراه
دارد.
بنده با در نظر گرفتن اين موارد و اينكه به دليل پارهاي علائق شخص خود را
نيازمند به تحقيق در رابطه با موضوع ادب ميدانستم، تصميم گرفتم تا در اين
رابطه تحقيق جامعي را انجام دهم به نحوي كه قرآن كريم منبع اصلي تحقيق
شمرده شود و از روايات و مطالب ديگر در اكمال بحث بهره بگيريم. در اين
راستا با بررسيهاي انجام شده پيرامون مطالب موجود در موضوع ادب بنده
تحقيقي مجزا در اين رابطه نيافتم و اين خود ضرورتي شد تا به پژوهش اين
موضوع بپردازم.
پس از ذكر ضرورت تحقيق بايد هدف از اين تحقيق بيان گردد؛ هدف اصلي از
انجام اين تحقيق كسب معارف الهي و سير در آداب قرآني ميباشد و در ادامه،
اهداف ديگري از قبيل بيان حقيقت ادب و اينكه ادب به چه مفاهيمي ميباشد و
نيز تبيين ضرورت ادب در زندگي وذكر مصاديق ادب قرآني را دنبال
مينماييم.انشاء الله بتوانيم به اهداف مورد نظر دست پيدا نموده و اين
تحقيق مورد رضايت حضرت باريتعالي قرار گيرد.
هدف: تبيين ادب از ديدگاه قرآن است.
فرضيهها يا سؤالات اصلي و فرعي( حدود و نقطه تمركز)
فرضيه بنده در اين تحقيق اين است كه حقيقت ادب از منظر قرآن چه مي باشد و
درصدد ذكر اين مطلب هستم كه قران به چه نحوي ادب را بيان نموده و خداوند
در قرآن روي نكات ادب، چه آياتي را ذكر نموده است.
سوالات اصلي:
1ـ ادب چيست؟
2ـ نمونهها و الگوهاي ادب در قرآن چگونه آمده است؟
3ـ ادب فردي و اجتماعي در قرآن كريم به چه نحوي بيان شده است؟
سوالات فرعي:
1ـ تعريف ادب چه مي باشد؟
2ـ آيا اخلاق و ادب يكسانند؟
3ـ اهميت و ارزش ادب چگونه بيان ميشود؟
4ـ نظر بزرگان ما پيرامون ادب چيست؟
5ـ چه چيزي زمينه ادب را ايجاد ميكند؟
6ـ فراگيري ادب به چه نحوي ميتواند باشد؟
7ـ پاداش ادب در پيشگاه خداوند چيست؟
8ـ آيا انبياء در دعاهاي خود ادب را رعايت ميكردند؟
9ـ انبياء در برخورد با مردم چه ادبي را از خود نشان ميدادند؟
10ـ آيا در قرآن كريم نمونههايي از ادب غير از انبياء مييابيم؟
11ـ ادب در محضر خداوند به چه طريقي است؟
12ـ چگونه ميتوان ادب در محضر پيامبر اكرم (ص) را رعايت نمود؟
13ـ در خانواده ما موظف به چه نوع ادبي هستيم؟
14ـ در برخورد با مردم، مخالفان و جاهلان، فقير و يتيم چه ادبي را بايد رعايت كنيم؟
15ـ آداب ميهماني دادن و ميهماني رفتن چه ميباشد؟
16ـ در مجلس چه ادبي را بايد رعايت كنيم؟ و...
تعريف مفاهيم
تعريف ادب
موضوع بحث ما، ادب از ديدگاه قرآن است. در هر كار علمي، روش و رويه بر اين
است كه ابتدا به تعريف لغوي و اصطلاحي آن مطلب پرداخته ميشود؛ از اين
باب، ما هم در اين تحقيق، كلام را با تعريف لغوي و اصطلاحي به صورت بيان از
منظر صاحبنظران آغاز ميكنيم.
ادب در لغت
در لغت، ادب با مفاهيم مختلفي تعريف شده است كه در اين قسمت ـ در حد
توانـ به جمعآوري آن مفاهيم پرداختيم.فرهنگ دهخدا در تعريف ادب آورده
است:«ادب بالفتح؛ شگفت و عجب، نگاهداشت حد هر چيز، ج آداب و علم ادب
عبارتست از علمي بدان خود را از ظل در كلام نگاهدارند و آن دوازده قسم است و
هشت اصول بر اين تفصيل: علم صرف، علم لغت و ...»در فرهنگ عميد در تعريف
ادب ميخوانيم: «ادب: دانش، فرهنگ، معرفت، روش پسنديده، خوي خوش، آداب جمع.
علم ادب: آن علمي كه با تسلط بر آن شخص ميتواند درست شعر بگويد و خوب چيز
بنويسد و سخن درست و نادرست و خوب و بد را بشناسد.» و نيز آمده است: «ادب
نفس: ادب طبعي، اخلاق پسنديده، صفات نيك. ترك ادب: آزرم و پاس را ناچيز
انگاشتن، شيوه و راه رسم معاشرت را به جا نياوردن وزير پاگذاشتن .... »
و همچنين نيز «ادب شدن به تنبيه شدن و رفتار درست را آموختن و ادب كردن به
تنبيه كردن معنا شده است.» علاوه بر فرهنگهاي فارسي در لغت نامههاي
عربي نيز تعريفي از ادب ارائه شده است كه در ادامه به ذكر آن ميپردازيم:
«أدَبْتُه: (أدباً) من باب ضرب عَلَّمْةُ رياضة النفس و محاسن الاخلاق.
قال ابوزيد انصاري (الادب) يقع علي كلّ رياضة محمودةٍ يَتَخَرَّجُ بها
الانسان في فضيلهٍ من الفضائل.
و قال الازهري نحوه (فالادب) اسم لذلك و الجمع (آداب) مثل سبب و اسباب.
(أدب) (أدباً) من باب ضرب أيضاً صَنَعَ صنيعاً و دعا الناس اليه فهو آدبٌ علي فاعل...»
در ترجمه آن به طور خلاصه ميتوان گفت: ادب تمرين دادن نفس و ارزشهاي
اخلاقي است كه ابوزيد انصاري گفتهاند: ادب هر ورزش پسنديدهاي است كه به
وسيلة آن، انسان داراي فضيلتي از فضايل ميشود و ازهري نيز به همين مطلب
اذعان دارد....
در لسان العرب در تعريف ادب ميخوانيم:
«أدب: الادَبُ: الذي يَتَأدَّبُ به الاديب من الناس؛ سُمِّيَ أدَباً
لِأَنَّهُ يَأدِبُ الناس الي المحامد وينهاهم عن المقابح و اصل الادب
الدعاءُ و منه قيل للصنيع يُدْعي اليه الناسُ و قيل المأدَبهُ مِنَ الادب و
في الحديث ابن مسعود: «و انّ هذا القرآن مَأدَبَةُ الله في الارضِ
فَتَعلَّمُوا مِنْ مَأدَبَتهِ .»
ابن منظور در مجموع كلام خود، ادبي كه انسان به آن ادب ميشود را براي اين
دانسته كه مردم را به سوي كار پسنديده، راهنمايي ميكند و از زشتي،
صاحبانش را باز ميدارد و نيز بيان كردهاند كه اصل ادب دعا است و دعوت.
نوع و روش تحقيق
موضوع پژوهش، ادب از منظر قرآن ميباشد. واضح است جهت بررسي يك موضوع
قرآني از كتب مرجع، لغتنامهها و تفاسير معتبر استفاده ميشود. بالاخص اگر
موضوع اخلاقي شمرده شود. كتب اخلاقي جامع، پركارترين منابع را شامل
ميشوند.بنابراين شيوه پژوهش بنده توصيفي بوده و از نوع كاربردي ميباشد و
با توجه به موضوع آن،از جمله مسائل ديني ـ اخلاقي شمرده ميشود.پس روش جمع
آوري اطلاعات در اين تحقيق به شيوة كتابخانهاي ميباشد كه با مراجعه به
كتابخانه و فيش برداري از كتابهاي معتبر و تفاسير و كتب اخلاقي انجام
ميگيرد. در اين راستا بهرهگيري از فصلنامهها، مجلات و نرم افزارها و
سايتهاي ديني را مبناي كار خود قرار داده ام.
كليّات ادب
ادب تاجي است از نور الهي
كه او خضر ره اقبال و جاه است
بنه بر سر برو هر جا كه خواهي
بر اورنگ سعادت پادشاه است
«سعدي»
با توجه به اينكه موضوع تحقيق ما، ادب از منظر قرآن است، در ابتدا به
بررسي كلياتي پيرامون ادب كه شامل تعريف ادب در لغت و اصطلاح، اهميت و ارزش
ادب از ديد آيات، روايات و بزرگان و بالاخره موضوعات مهم ديگري كه در
زمينة ادب قابل طرح ميباشد، ميپردازيم. تا در آغاز كلام با واژه ادب به
نحو اجمالي آشنا شويم و بتوانيم از آيات ادبيه قرآن كريم بهرهي وافي را
ببريم.
1ـ 1 ) تعريف ادب
موضوع بحث ما، ادب از ديدگاه قرآن است. در هر كار علمي، روش و رويه بر اين
است كه ابتدا به تعريف لغوي و اصطلاحي آن مطلب پرداخته ميشود؛ از اين
باب، ما هم در اين تحقيق، كلام را با تعريف لغوي و اصطلاحي به صورت بيان از
منظر صاحبنظران آغاز ميكنيم.
1-1-1)ادب در لغت
در لغت، ادب با مفاهيم مختلفي تعريف شده است كه در اين قسمت ـ در حد توانـ به جمعآوري آن مفاهيم پرداختيم.
فرهنگ دهخدا در تعريف ادب آورده است:
«ادب بالفتح؛ شگفت و عجب، نگاهداشت حد هر چيز، ج آداب و علم ادب عبارتست
از علمي بدان خود را از ظل در كلام نگاهدارند و آن دوازده قسم است و هشت
اصول بر اين تفصيل: علم صرف، علم لغت و ...»
در فرهنگ عميد در تعريف ادب ميخوانيم:
«ادب: دانش، فرهنگ، معرفت، روش پسنديده، خوي خوش، آداب جمع. علم ادب: آن
علمي كه با تسلط بر آن شخص ميتواند درست شعر بگويد و خوب چيز بنويسد و سخن
درست و نادرست و خوب و بد را بشناسد.»
و نيز آمده است: «ادب نفس: ادب طبعي، اخلاق پسنديده، صفات نيك. ترك ادب:
آزرم و پاس را ناچيز انگاشتن، شيوه و راه رسم معاشرت را به جا نياوردن وزير
پاگذاشتن .... »
و همچنين نيز «ادب شدن به تنبيه شدن و رفتار درست را آموختن و ادب كردن به تنبيه كردن معنا شده است.»
علاوه بر فرهنگهاي فارسي در لغت نامههاي عربي نيز تعريفي از ادب ارائه شده است كه در ادامه به ذكر آن ميپردازيم:
«أدَبْتُه: (أدباً) من باب ضرب عَلَّمْةُ رياضة النفس و محاسن الاخلاق.
قال ابوزيد انصاري (الادب) يقع علي كلّ رياضة محمودةٍ يَتَخَرَّجُ بها
الانسان في فضيلهٍ من الفضائل.
و قال الازهري نحوه (فالادب) اسم لذلك و الجمع (آداب) مثل سبب و اسباب.
(أدب) (أدباً) من باب ضرب أيضاً صَنَعَ صنيعاً و دعا الناس اليه فهو آدبٌ علي فاعل...»
در ترجمه آن به طور خلاصه ميتوان گفت: ادب تمرين دادن نفس و ارزشهاي
اخلاقي است كه ابوزيد انصاري گفتهاند: ادب هر ورزش پسنديدهاي است كه به
وسيلة آن، انسان داراي فضيلتي از فضايل ميشود و ازهري نيز به همين مطلب
اذعان دارد....
در لسان العرب در تعريف ادب ميخوانيم:
«أدب: الادَبُ: الذي يَتَأدَّبُ به الاديب من الناس؛ سُمِّيَ أدَباً
لِأَنَّهُ يَأدِبُ الناس الي المحامد وينهاهم عن المقابح و اصل الادب
الدعاءُ و منه قيل للصنيع يُدْعي اليه الناسُ و قيل المأدَبهُ مِنَ الادب و
في الحديث ابن مسعود:
«و انّ هذا القرآن مَأدَبَةُ الله في الارضِ فَتَعلَّمُوا مِنْ مَأدَبَتهِ .»
ابن منظور در مجموع كلام خود، ادبي كه انسان به آن ادب ميشود را براي اين
دانسته كه مردم را به سوي كار پسنديده، راهنمايي ميكند و از زشتي،
صاحبانش را باز ميدارد و نيز بيان كردهاند كه اصل ادب دعا است و دعوت.
در كتاب النهاية في غريب الحديث و الاثر آمده است: «المأدَبَةُ و هي
الطعام الذي يَصْنَعَهُ الرجل يدعو اليه الناس. و منه حديث ابن مسعود: «
القرآن مادبَةُ الله في الارض، يعني مدعاتُه، شبه القرآن يصنيع الله الناس
لهم فيه خيرٌ و منافع...»
در اين كلام نيز ابن اثير، مأدَبَة كه از ريشه ادب ميباشد و در حديث
پيامبر اكرم (ص) قرآن را به مآدبه تشبيه نموده اند؛ يك طعامي دانستهاند كه
مردم را به سوي آن دعوت ميكنند و وجه شباهت با قرآن نيز بر اين است كه
قرآن يك صنعي است كه توسط خدا براي مردم آورده شده و براي مردم در آن خير و
منافعي ميباشد.
در كتاب مجمع البحرين علاوه بر ذكر احاديث در رابطه با ادب، ادب را حسن
اخلاق معرفي كردهاند و نيز بيان داشتهاند كه ادب يك نوع تمرين دادن نفس و
يادگيري محاسن اخلاق است.
«الادَبْ : حُسْنُ الاخلاق، قد جمعت الاحاديث الفرض و السنة و الادب ...
أَدَّبْتُهُ أدْباً من باب ضرب: عَلَّمْتُهُ رياضه النفس و محاسن الاخلاق.
... و فيه « كان علي عليه السلام يُودَّبُ اصحابهُ» ايْ يُعَلَّمُهُمُ
العِلْمَ و محاسن الاخلاق... و احسن التأديب أَنْ يكون من غير عنفٍ و ضربٍ
بَلْ بِلُطْفٍ و تَأنّ.»
پس با توجه به كلام ايشان نيز، بهترين ادب كردن اين است كه با لطف و تأني همراه باشد نه با ضرب و شتم.
در كلام خليل بن احمد فراهيدي در كتاب العين ميخوانيم «ادب: رجلٌ اديبٌ
مؤدب يُؤدّبُ غيره و يَتأَدَّبُ بغيره و الادب: صاحب المَأدبة...»
و نيز در المنجد ادب بر چهار وجه در نظر گرفته شده است كه به طور خلاصه عبارتند از:
«أدب: 1ـ اَدَبَ يَادب، ادَباً: هوشيار و فهميده و زيرك و با ذكاوت شد.
2ـ آدَبَ يُؤدِبُ ايداباً: پادشاه تمام كشور را غرق در عدالت و داد كرد.
3ـ أَدبَ يَأدُبُ اَدَباً: اديب شد، علوم ادبي را فرا گرفت.
4ـ اَدَبَ يَأدِبُ ادَباً و آدَبَ يُؤْدِبُ ايداباً: سور و ضيافتي برپا داشت...»
در ذيل افعال گفته شده در فرهنگهاي لغت، مشتقات بسياري آمده است كه به
شرح ذيل ميباشد: «الادَبَيّ [أدب] امر معنوي «الضرر الأَدَبَي» : زيان
معنوي كه به آبرو و موقعيت اجتماعي شخص بستگي دارد كه ضد اين تعبير «الضرر
المادي» است كه به معناي زيانهاي مالي ميباشد.
... التأديب [أدب]: مجازات و كيفر دادن.
الاداب جمع [الادب] است؛ اخلاق، علم اخلاق، دانش و فرهنگ و به طور كلي بر
امتيازات و شايستگي و برازندگي شخص يا چيزي اطلاق ميشود. »
اين مطالب، مجموعهاي از نكات دربارة معناي لغوي ادب ميباشد كه انشاء الله مفيد واقع گردد.
2-1-1)ادب از منظر صاحبنظران
بعد از ذكر مطالبي پيرامون معناي لغوي ادب و دانستن اين مطلب كه ادب در
لغت به معناهاي حسن اخلاق، دانش، فرهنگ، هوشياري و زيركي و ... آمده است
وارد معناي ادب مورد نظر در اين تحقيق از منظر صاحبنظران ميشويم.
قبل از اينكه وارد اين قسمت از تحقيق بشويم بايد اين نكته را در نظر گرفت،
كه ادب در طي قرون به چه معناهايي به كار رفته است و بعد از آن به پيش اهل
نظر در حيطه مورد نظر رفته و نظر آنان را دربارة ادب و معناي آن جويا
شويم.
در كتاب دايرة المعارف بزرگ اسلامي در رابطه با استعمال كلمه ادب ميخوانيم:
«ادب، كلمهاي متداول در فرهنگ اسلامي كه ريشه روشني براي آن دانسته نيست،
در شعر جاهلي ظاهراً به كار نرفته، اما در شعر مخضرم و احاديث نبوي بارها
آمده است. نخست معنايي محدود داشت. از سده 2 ق در تحولي بسيار سريع بر
اخلاق و خاصه اخلاق عملي اطلاق شد. در سدة 3 ق، دايرة معنايي آن گسترش
شگفتي يافت: اخلاق، رفتار اجتماعي، رفتار فردي، فرهيختگي در امور غير ديني،
زبان داني و سخنوري و شعر شناسي، آنگاه بر مجموعه دانشهايي كه مردم
فرهنگي را شايسته است، اطلاق شد. اين دانشهاي فراگير، اما كم عمق به درون
جامعه رفت و بيشتر طبقات آن را در برگرفت. در همان احوال ، به معني ظرافت و
آداب داني و شهري گري به كار رفت.
شريعت اسلام نيز كه رفتار، كردار و اخلاق انسان مؤمن را نظام ميبخشد، همة
دستورها و توصيههاي خويش را تحت همين نام درآورد و به دنبال آن، مدرسان
علوم ديني نيز همة تشريفات تعليم و تعلم را ادب خواندند. سپس صوفيان پديدار
شدند و همان لفظ را بر آيينهاي خاص خود اطلاق كردند.
در سدههاي متأخر، ادب بيشتر در معناي علوم لغوي و زبانشناختي به كار
رفت، تا سرانجام از ادبيات، به مفهوم امروزي سر برآورد. در اين گفتار از
ادب صوفي سخن نرفته، و به ادب ديني و تعليمي كمتر پرداخته شده است و بيشتر
قصد بر آن است كه تحول آن فرهنگ نوظهور ايراني و نيم عربيـ يوناني از آغاز
تا اواخر عصر انحطاط بررسي شود....»
پس با توجه به اين مطالب دريافتيم كه ادب در طي قرون به دو معناي عمده
ادبيات (علوم ادبي) و ادب ديني (اخلاقيات) به كار رفته است و حال بحث اين
تحقيق بر سر معناي اول آن نميباشد و ترجيح داده شده كه ادب در دين و قرآن
از ديد علماي ديني بررسي شود.
حال به سراغ معناي ادب (ديني) رفته و نظرات را جويا ميشويم.
مطالبي كه بنده در اين حيطه از تحقيق جمع آوري كردهام شامل نظرات علماي
متقدم و متأخر ميباشد كه بنابر تقدم و تأخّر به ذكر آنها ميپردازم.
الف) نظر ماوردي در كتاب ادب الدنيا و الدين
اين كتاب كه قديميترين كتاب در رابطه با ادب است پس از بيان ضرورت تأديب
به اينكه نفس بينياز از ادب نميباشد و اگر از ادب كردن غفلت شود و ادب
تعطيل گردد، صورت جهل داخل مي شود زيرا ادب به تجربه و يا عادت نيكو كسب
ميشود؛ به بيان برتري ادب پرداخته و اينچنين ميفرمايند:
«حكي الاصمعيّ رحمة المتعالي ـ انّ اعرابياً قال لابنه: يا بُنَيّ، الادب
دعامة ايدالله به الالباب و حلية زَيَّنَ الله بها عوامل الاحساب، فالعاقل
لايَسْتَغْني و ان صحت غريزته من الادب المخرج زهرته كما لاتستقني الارض و
ان...
قال بعض البلغاء: الفضل بالعقل و الادب لابالاصل و الحسب، لان من ساء ادبه ضاع نسبه و من قَلّ عَقله ضَلّ اصله.
و قال بعض الادباء: ذكّ قلبك بالادب كما تذكّي النار بالحطب...
و قال بعض الحكماء : الادب صورة العقل فصوّر عقلك كيفَ شئت و قال آخر:
العقل بلا ادب، كالشجر العاقر و مع الادب كالشجر المثمر و قيل: الادب احدُ
المنصبين»
در
اين كتاب، ادب زينتي دانسته شده كه عاقل از آن بينياز نيست و فضيلت را در
عقل و ادب برشمرده نه به اصل و حسب؛ زيرا كسي كه ادب و عقل ندارد، اصل و
حسب را ضايع و گمراه ميكند. و نيز از قول ادباء آورده كه قلب خود را به
ادب تذكيه كن و در كلام ديگري آمده است كه ادب صورت عقل است و بدان كه عقلت
را چگونه صورت مي دهي كه عقل بيادب مثل درخت بيثمر ميماند. پس ما ادب
را، براي نفس و عقل ميخواهيم و اينها بينياز از ادب نميباشند.
ب) كلام خواجه عبدالله انصاري در كتاب منازل السائرين
خواجه عبدالله انصاري نظر خود را پيرامون ادب در باب چهارم (باب ادب مع الله) اينگونه بيان ميدارند:
«قال الله عزوجل: والحافظونَ لحُدودِ الله.
الادب حفظ الحدّ بين الغلو و الجفاء بمعرفة ضرر العدوان»
در شرح آن ملا عبدالرزاق لاهجي كاشاني ميفرمايند:
«خداوند عزّ وجلّ ميفرمايند: « آنان كه بر حدود الهي محافظت دارند»
[حدود الهي، همان احكام شرعي است و تمام ادب عبارت است از محافظت بر احكام
شرعي به گونهاي كه آنچه شرعاً جايز و روا نيست از بنده صادر نشود و هيچ
واجبي را بنده فروگذار نكند؛ اعم از آنكه كار دل باشد يا كارتن]
ادب آن است كه بنده در اثر شناختن ضرر و زيان تعدي [از حدود الهي]، حدّ ميان غلوّ و جفا را حفظ كند.
[توضيح اينكه: ادب آن است كه بنده حدود و احكامي را كه در شرع براي خدا و
خلق خدا قرار داده شده، بدون زيادت و نقصان، رعايت كند؛ كه اگر در آن افراط
نمايد به غلوّ دچار ميگردد؛ و اگر در آن تفريط كند، جفا كار خواهد شد و
اين نميشود مگر به آنكه بنده حدّ و نيز زيان تجاوز از آن را بشناسد. و
زيان تجاوز از حدود الهي آن است كه بنده خود را در معرض خشم و سخط الهي
قرار ميدهد و از قرب به حق تعالي محروم ميگردد، و از ديوان صديقين بيرون
ميشود، و داغ ظالم بر پيشاني او نقش ميبندد؛ كه خداوند تعالي ميفرمايد:
«ومَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللهِ فَاولئِكَ هُمُ الظالمُون»
آنان كه پارا از حدود فراتر مينهند، همان ستمگرانند.]»
ج)كلام ديلمي در كتاب ارشاد القلوب ديلمي
در كتاب ارشاد القلوب ديلمي، حقيقت ادب اينگونه تعريف شده است: «حقيقت
ادب، جمع شدن صفتهاي نيك و دور كردن صفات زشت است و به وسيلة ادب، مرد به
خوبيهاي اخلاق در دنيا و آخرت ميرسد و وسيله رسيدن به بهشت است ولي ادب
از نظر مردم، خوب حرف زدن است و جز اين چيزي نيست در صورتي كه به اين تعريف
اعتنايي نميشود تا زماني كه آدم را به سوي خشنودي خدا و بهشت نرساند.
و بهترين ادبها، آداب ديني است پس مؤدب به آداب دين باشيد و هر كس
همنشيني پادشاهان را كند و ادب نداشته باشد، سرانجام او را به سوي نابودي
كشاند تا چه رسد به كسي كه بخواهد با پادشاه پادشاهان در تماس باشد كه
ناچار بايد ادب كامل داشته باشد.
مصنّف اين كتاب (ره) گفته است كه معناي ادب، تفقه در دين است و يادگرفتن
علم يقين. و سه چيز است كه اصل ادب است: 1)دوري از ترديد و شك 2) سلامت
بودن از عيب 3) ايمان آوردن به غيب و كمال ادب اين است كه خدا نبيند تو را
در جايي كه نهي فرموده و ببيند تو را در آن جا كه دستور داده است.»
تعريفي كه ارائه گرديد ادب را در آن دانسته، كه به فرامين الهي گوش داده و
در جايي كه خدا رضايت دارد ما در آنجا حضور داشته باشيم؛ ترك حضور نكنيم.
د) شيخ طبرسي در كتاب الاداب الدينية للخزانة المعينية
در اين كتاب شيخ طبرسي (به ترجمه آقاي عابدي) در تعريف ادب به اين نكات
اشاره دارند كه:« از اميرالمؤمنين علي ـ عليه السلام ـ نقل شده كه فرمودند:
«الاداب حللٌ مُجددة» «بهترين زينتها براي انسان ادب است» و نيز فرمود:
«الاداب تلقيح الافهام و نتايج الاذهان» «ادب باعث رشد فهم و ثمر دادن ذهن
است.»
حفظ حدّ و اندازه هر چيزي و تجاوز ننمودن از آن را ادب آن چيز گويند مثلاً
زبان انسان بايد چيزي را كه باعث خواري و ذلت انسان است، نگويد؛ بنابراين
اگر كسي فحش و ناسزا ميگويد، چون زبان او حدّ و مرز خود را رعايت نكرده،
از ادب زبان خارج شده و ميتوان او را بيادب ناميد. اما او بياخلاق يا
بداخلاق نيست. زبيدي گويد: « حقيقت ادب، همان دعا است» سپس گويد استادم از
اساتيد خود نقل كرده كه ادب ملكهاي است كه صاحبان خود را از آن چه ناپسند
بوده و باعث خواري ميگردد، بازدارد»
و ايشان در ادامه ميفرمايند: « ... بدست ميآيد كه ارزشهاي اخلاقي و
ملكاتي كه سبب اعمال نيك شده، ادب ناميده ميشوند ولي با دقت در موارد
استعمال اين واژه معلوم ميشود كه اخلاق حالت يا ملكه نفساني است كه مربوط
به روح انسان و درون اوست ولي ادب مربوط به اعمال بيروني و جوارحي انسان
است.
وقتي گفته ميشود «كسي را ادب نمودم» مقصود آن است كه شخص را تنبيه نموده و
اين تنبيه سبب و علت بر ادب شدن او گشته است. در روايتي نيز از رسول خدا
(ص) آمده است كه « اين قرآن ادبستان خداست» يعني قرآن كريم كتاب ادب است و
خداوند از مردم خواسته است كه از اين كتاب ادب بياموزند...
نتيجه اينكه هر عملي كه ميتواند صورتها و شكلهاي مختلف به خود بگيرد،
بهترين شكل انجام آن را ادب آن كار مينامند و هر گاه آن فعل با چنين شكل و
صورتي انجام شود، آن را مؤدبانه مينامند.»
حال با توجه به كلام شيخ طبرسي (ره) دريافتيم كه حفظ حدّ و اندازه هر چيز
را ادب گويند كه اين ادب در كلام ديگر بزرگان نيز به بهترين صورت و شكل عمل
كه پسنديده باشد، گفته ميشود.
هـ )علامه طباطبايي (ره) در كتاب الميزان
علامه طباطبايي (ره) در تفسير گرانسنگ الميزان ذيل آيه 116سورة مائده، بحث
مفصلي در رابطه با ادب بيان داشتهاند كه در ابتدا به تعريف ادب پرداخته و
اينگونه ميفرمايند: « ادب: بنابر آنچه كه از معناي آن استفاده ميشود،
هيأت زيبا و پسنديده است كه طبع و سليقه چنين سزاوار ميداند كه هر عمل
مشروعي چه ديني باشد مانند دعا و امثال آن و چه مشروع عقلي باشد مانند
ديدار دوستان بر طبق آن هيأت واقع شود، به عبارت ديگر: ادب عبارتست از
ظرافت عمل. معلوم است كه وقتي عمل ظريف و زيبا جلوه ميكند كه، اولاً
مشروع بوده و منع تحريمي نداشته باشد پس در ظلم و دروغ و خيانت و كارهاي
شنيع و قبيح ادب معنا ندارد. ثانياً عمل اختياري باشد، يعني ممكن باشد كه
آن را در چند هيأت و شكل درآورد و شخص به اختيار خود آن را به وجهي انجام
دهد كه مصداق ادب واقع شود، نظير ادبي كه اسلام در غذا خوردن مرعي داشته و
آن گفتن« بسم الله» است در اول غذا و گفتن «الحمدلله» در آخر آن و احتراز
از خوردن در حال پري شكم و امثال اينها و نيز نظير ادب نشستن در حال نماز
كه «تورّك» ناميده ميشود....»
بر طبق نظر علامه طباطبايي (ره) ادب يعني هيأت زيبا و پسنديدهاي كه هر
عمل مشروع بر طبق آن باشد و يا ظرافت عمل. ايشان نكات ديگري در ذيل تعريف
ادب بيان كردهاند كه هر كدام در جاي خود بيان ميگردد.
و) كلام علامه حسنزاده آملي در كتاب انسان و قرآن
علامه حسن زاده آملي (دامت بركاته) در كتاب انسان و قرآن خود، ذيل حديث
«ان هذا القرآن مأدبه الله...» براي مأدبه، دو وجه قائل شدند و آن را
اينگونه تعريف كردهاند: « رسول خدا (ص): «انهّ هذا القرآن مأدبة الله
فتعلمّوا مأدبته ما استطعتم و ان اصفر ....» قرآن سفره رحمت رحيميه الهيه
است كه فقط براي انسان گسترده شده است، طعام اين سفره، غذاي انسان است كه
به ارتزاق آن متخلق به اخلاق ربوبي ميگردد و متصف به صفات ملكوتي ميشود و
مدينة فاضله تحصيل ميكند و هيچ كس از كنار اين سفره بيبهره برنميخيزد.
... سيد مرتضي در امالي ياد شده، مأدبه را به دو وجه معني كرده است: يكي؛
المادبة في كلام العربيهي الطعام يصنعه الرجل و يدعوالناس...
يعني مأدبه آن طعامي است كه شخص آن را مهيا ميكند و مردم را بدان دعوت
مينمايد، پس پيغمبر (ص) خير و نفع و فايدهاي را كه انسان از قرائت و حفظ
قرآن كسب ميكند به آن طعامي كه مدعو از دعوت داعي بدان نايل ميشود، تشبيه
فرمود.
بعد از آن، مرحوم سيد، وجهي ديگر در بيان مأدبه حديث ياد شده نقل كرده است
به اين عبارت: «المادبة بفتح الدال مفعلة من الادب، معناهُ ان الله تعالي
انزل القرآن ادباء للخلق و تقويماً لهم» بدين وجه معني «القران مأدبة
الله» اين است كه قرآن براي ادب و تقويم خلق است.
ادب، نگاهداشت حد هر چيز و تقويم راست و درست ايستادن است اين وجه با
تعلموا مناسبتر است پس معني حديث اين كه، قرآن ادب و دستور الهي است، از
اين مأدبة الله ادب را فرا بگيريد و حد انساني خودتان را حفظ كنيد و نگاه
بداريد و بدين دستور خودتان را راست و درست به بار بياوريد و به فعليت
برسانيد»
دراين كلام رابطه ادب و قرآن طبق حديث رسول خدا (ص) توضيح داده شده و در
ذيل اين توضيح ايشان نظر خود را دربارة تعريف ادب اينگونه بيان مي دارند كه
ادب نگاهداشت حدّ هر چيز را گويند و اين تعريفي است كه علامه دربارة ادب
بيان كردهاند.
بالاخره بعد از بيان تعريفهاي گوناگون از ادب به سراغ كتاب آداب اسلامي رفته و نظر نويسنده را در تعريف ادب بيان ميكنيم.
ز) نظر هيئت محمد امين در كتاب آداب اسلامي
نويسنده كتاب در تعريف ادب و آداب بيان ميدارند: « آداب آن است كه خود را
به آنها پايبند و ملتزم كنيم و محتواي آنها رفتارِ بهينه و صفات برتر است.
با آداب، آدمي و رفتارهايش جهتمند ميشوند و از رفتارهاي نابههنجار دور ميشود.
آداب مجموعه راهكارهاي عملي است كه انسان را به سمت آرمانهاي ديني و
رفتار اسلامي سوق ميدهند و بدين وسيله با نفس سركش خود در ميافتد و به
تهذيب روي ميآورد و هم از حيث رفتار و هم از حيث گفتار خود را به آيين
اسلام نزديكتر ميكند.»
حال، با معناهايي كه علماء در حيطه ادب ارائه دادند آشنا شديم، بحثي كه در
اينجا لازم به مطرح شدن است اين ميباشد كه همانگونه در مطالب قبلي ديده
شد؛ گروهي ادب را اخلاق دانسته و آن را حسن اخلاق تعريف كردهاند ما در
اينجا باب جديدي را باز كرده و به تعاريف پيرامون اخلاق پرداخته و رابطه آن
را با ادب بيان ميداريم.
3-1-1) اخلاق و تفاوت آن با ادب
1-3-1-1) اخلاق چيست؟
در تعريف اخلاق ملا مهدي نراقي در كتاب جامع السعادات ميفرمايند:
«الخلق عبارة عن ملكة للنفس مقتضيه لصدور الافعال بسهولة من دون احتياج الي فكر و رؤية و الملكة: كيفية نفسانية بطيئته الزوال...»
كه ترجمه آن چنين ميباشد: «خلق عبارت است از قدرت و توانايي روح انساني
كه باعث شود كارها را به آساني و بدون فكر و تأمّل انجام دهد.»
و نيز راغب در كتاب الذريعة الي مكارم الشريعة در تعريف خلق آورده است:
« اما الخلق في الاصل فهو كالخلق كقولهم الشرب و الشرب... لكن الخلق يقال
في القوي المدركة بالبصيرة و الخَلقُ في الهيئات و الاشكال و الصور المدركة
بالبصر...»
كه اينگونه ترجمه شده است، «ريشه خُلقْ و خَلق يكي است... با اين تفاوت كه
خُلق مربوط به نيروهايي است كه با بصيرت شناخته ميشوند و خَلق مربوط به
شكل و چگونگي ظاهري و صورتهايي است كه با چشم دريافت ميشوند... و گاهي خلق
از ماده خلاقه به معني نرمي و صاف بودن است. بنابراين هر چه را انسان با
عادت و تمرين بدست آورد و انجام دادن آن براي او آسان باشد آن را خلق
نامند.
نتيجه آنكه گاهي خلق، حالتي در نفس است كه سبب ميشود كارهايي را بدون فكر
انجام دهند و گاهي نيز اسم است براي فعلي كه از انسان صادر ميشود.»
با توجه به اين تعاريف ملا احمد نراقي، فايده علم اخلاق را چنين دانستهاند.
«فايده علم اخلاق، پاك ساختن نفس است از صفات رذيله و آراستن آن به ملكات
جميله كه از آن به تهذيب اخلاق تعبير ميشود و ثمرة تهذيب اخلاق رسيدن به
خير و سعادت ابديه است و بايد دانست كه سعادت مطلق حاصل نميشود مگر به
اينكه صفحة نفس در جميع اوقات از همه اخلاق ذميمه معرا و به تمام اوصاف
حسنه محلي باشد»
پس «از تعريفهاي گذشته بدست آمد كه اخلاق ملكه يا حالتي است كه در نفس
انساني رسوخ كرده و باعث ميشود كه ايمان بدون فكر و تأمل از او سر بزنند،
پس هر عمل خيري كه با انديشه و درنگ در عاقبت آن كار انجام شود فضيلت
اخلاقي نيست بلكه يك حالت اخلاقي است. شخص اخلاقي، كسي است كه چنان كارهاي
خير و نيك عادت او شده كه بدون فكر و تأمل از او صادر ميشوند. مثلاً كسي
غوّاص يا شناگر است كه بدون تأمل داخل آب شده و مشغول شنا گردد اما كسي كه
ابتدا مدتي به ارزيابي آب و تأمل در آن پرداخته و سپس با احتياط وارد آب
ميشود غواصّ نيست. مسائل اخلاقي اينگونهاند...
پس 1) روح انسان موضوع علم اخلاق است نه بدن او 2) بدن انسان و رفتار خارجي او موضوع « آداب» است....»
حال كه با تعريف مختصري از خلق و ادب، آشنا شديم؛ برگرديم به سربعث خود و تفاوتهاي بين اخلاق و ادب را بررسي نمائيم:
2-3-1-1)تفاوتهاي اخلاق و ادب
شيخ طبرسي در كتاب آداب الدينيه للخزانة المعينيه به 6 تفاوت ميان اخلاق و ادب اشاره كرده و اينگونه ميفرمايند:
1ـ اخلاق از مسائل مربوط به روح انساني بحث ميكند ولي آداب مربوط به افعال بدن است.
2ـ مسائل اخلاقي هميشه و در طول زمان ثابت بوده و تغيير در آنها راه ندارد ولي آداب در زمانهاي مختلف متغير و متفاوتند.
3ـ مسائل اخلاقي از نظر مكان نيز ثبات داشته و در هر شهري و هر كشوري
يكسان ميباشند اما آداب در شهرها و كشورهاي مختلف تغيير نموده و آداب هر
منطقه مخصوص همان مكان است.
مردم دنيا در معناي ادب با يكديگر تفاوت و اختلاف ندارند اما در مصداق آن هر ملتي با ملت ديگر تفاوت دارد.
4ـ اخلاق علت است و آداب معلول و ثمرة آن است. ادب هر شخص نشاندهندة فضيلتها يا رذايل اخلاقي اوست.
5ـ در روايات اسلامي به آداب بيشتر از اخلاق اهتمام داده شده است.
6ـ مسائل اخلاقي قابل استدلال عقلي ميباشند ولي براي آداب استدلالي عقلي وجود نداشته و تابع ذوق و سليقة مردم ميباشند.»
و از طرفي ديگر علامه طباطبايي (ره) در تفسير الميزان در بيان اختلاف ميان اخلاق و آداب نظر خود را اينگونه بيان ميكنند:
«شايد بعضيها خيال كنند كه اخلاق و آداب يكي است و حال آنكه چنين نيست،
زيرا اخلاق عبارتست از ملكات راسخه در روح و در حقيقت وصفي است از اوصاف
روح ولي آداب عبارتست از هيأتهاي زيباي مختلفي كه اعمال صادره از آدمي
متصف بدان ميگردد و اعمال آدمي نحوه صدورش بستگي به صفات مختلفه روحي دارد
وبين اين دو قسم اتصاف (اتصاف روح به اخلاقيات و اتصاف عمل به آداب) فرق
بسياري است، پس معلوم شد كه آداب ناشي از اخلاق و اخلاق زائيده مقتضيات
اجتماع است. »
اكنون با تعريف ادب در لغت و از منظر صاحبنظران و فرق ادب با اخلاق آشنا
شديم حال نوبت به آن ميرسد كه دريابيم ادب چه اهميتي دارد و چرا ما بايد
آن را در زندگي خود رعايت كنيم؟ و اهميت آن در زندگي چگونه نشان داده
ميشود؟
2-1: اهميت و ارزش ادب
اهميت و ارزش ادب را ميتوان از سه ديد كلي بررسي نمود كه شامل موارد ذيل ميباشد:
گفتار اول ـ اهميت و ارزش ادب از منظر قرآن
گفتار دوم: اهميت و ارزش ادب از منظر روايات
گفتار سوم ـ اهميت و ارزش ادب از ديد بزرگان
ما سعي خواهيم كرد، در اين مبحث، به قدر توان حق مطلب را ادا كرده و توضيحاتي دربارة اهميت و ارزش ادب بدهيم.
گفتار اول: اهميت و ارزش ادب از منظر قرآن
رسول خدا (ص)، «ان هذاالقرآن مأدبة الله فتعلموا...»
قرآن كريم، ادبستان الهي است و سرشار از آيات ادبيه مي باشد كه هركدام از
اين آيات خود دليلي بر اهميت و ارزش ادب از ديد قرآن است و بناي اين تحقيق
بر اين است كه مصاديقي از آيات ادبيه را بررسي كند و از آن بهرهمند گردد.
در اين رابطه ابتدا به ذكر آيه پيرامون اهميت ادب پرداخته سپس چند آياتي
از آيات ادبيه را آورده و توضيح مفصل آن را به بخش آينده ميسپاريم.
اما در رابطه با اهميت ادب ميتوان به سورة حجرات، آيه 4 رجوع كرد كه در
اين آيه رعايت ادب و نگاهداشتن حرمت افراد در روابط اجتماعي، نشانه خردمندي
دانسته شده است پس در اهميت ادب همين بس كه قرآن كريم شخص بيادب را
بيعقل معرفي كرده و اينگونه ميفرمايد:
«اِنَّ الذينَ يُنَادُونَكَ مِنْ وراءِ الحُجراتِ أَكْثَرُهُمْ لايَعْقِلونَ»
آنهايي كه از سوي حجرهها ندايت ميدهند بيشتر بيخردانند.
و در تفسير ديگري نيز ميخوانيم: «انَّ الذينَ ينادُونَكَ مِنْ وراءِ
الحُجراتِ « خفيه او جهرة» اكْثَرُهُمْ لايعقِلُونَ اَنّه سوء ادب و اقلهم
يعقلون فماهم اذا ـ بمؤمنين، فرعاية الاداب امام الشخصيات الايمانية، هي من
العقل الايماني»
كه اين تفسير نيز رعايت ادب در مقابل شخصيتهاي ايماني را از عقل ايماني دانسته است.
و در تفسير اثني عشري در ذيل اين آيه ميخوانيم: «... مراد آنكه ايشان به
جهت عدم معرفت بقدر شرف و مرتبت تو و ترك توقير و تعظيم تو، به منزلة
بهائمند كه از فم و عقل عاريند زيرا مقتضي عقل آن است كه مراعات حسن ادب
كنند و رعايت اجلال و تعظيم نمايند....»
و در اهميت و ارزش ادب كه بيادب، بيعقل ميباشد آيت الله مكارم شيرازي نيز ميفرمايند:
«اصولاً هر قدر سطح خرد و عقل بالاتر رود بر ادب او افزوده ميشود، زيرا
«ارزشها» و «ضد ارزشها» را بهتر درك ميكند و به همين دليل بيادبي هميشه
نشانة بيخردي است، يا به تعبير ديگر بيادبي كار حيوان و ادب كار انسان
است.»
پس از مجموعه اين بيانات متوجه ميشويم كه اهميت و ارزش ادب به حدي است كه شخص بيادب، بيعقل معرفي شده است.
در ادامه به بخشي از آيات ادبيه در قرآن كريم اشاره ميكنيم كه اين آيات شامل:
1ـ سورة نور (24) ، آيه 27-28 «يا ايها الذين آمنوا لاتَدْخُلُوا بُيُوتاً غَيْرَ بُيُوتِكُمْ حَتي تَسْتَأ نِسُوا....»
2ـ سورة نسا (4)، آيه (86)ـ «وإذَا حُييتم ِبتَحِيَّةٍ فَحَيّوا بِأحْسَنَ مِنْها رُدُّوها...»
3ـ سورة نور (24)، آيه 58ـ «يَا ايّها الذينَ آمَنُوا ليَسْتَأذِنَكُمْ الذينَ مَلَكَتْ اَيْمانُكُمْ...»
4ـ سورة حجرات (49)، آيه 2-3- «يا ايها الذين آمنوا لاتَرْفَعُوا أصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النبي ....»
5ـ سورة لقمان (31)، آيه 19 «واقْصِدْ في مَشْيكَ وَاغْضُضْ مِنْ صَوْتِكَ ....»
و ....
اين آيات نمونهاي بود از آيات ادبيه، كه ان شاء الله در بخش آينده در اين رابطه بسط كلام خواهيم داد.
گفتار دوم : اهميت و ارزش ادب از منظر روايات
در روايات بسياري به ارزش و اهميت ادب اشاره شده است و در حيطههاي مختلف
از ادب، سخن به ميان آمده است كه در حد اختصار به بيان آن ميپردازيم.
1)ادب و عقل:
اين روايات در اهميت و ارزش ادب به بحث رابطه ميان ادب و عقل پرداخته و اينگونه بيان ميدارند:
1ـامام علي (عليهالسلام): «.... ولاتكونَنَّ ممن لاتَنْفَعُهُ العظة الا
اذا بالغْتَ في ايلامه، فانّ العاقلَ يَتَّعظِ بالادب، و البهائم الا
تَتَّعِظُ الا بالضّرب.
و بايد از كساني نباشي كه پند دادن به آنها سود نرساند مگر هنگامي كه به
آزردن و رنجاندنشان بكوشي زيرا خردمند (عاقل) به ادب و ياد دادن پند
ميآموزد، و چهارپايان پيروي نميكنند مگر به كتك.»
2ـ ابوهاشم گويد: خدمت حضرت رضا (عليه السلام) بودم و از عقل و ادب گفتگو
ميكرديم حضرت فرمود: اي ابوهاشم عقل موهبت خدا است و ادب با رنج و سختي
بدست ميآيد پس كسي كه در كسب ادب زحمت بكشد، آن را بدست آرد و كسي كه در
كسب عقل رنج برد، بر ناداني خويش افزايد.
3ـ امام علي (ع): « العقول مواهبُ و الاداب مكاسب»
عقلهاي مردم بخششهاي الهي است و با سعي و كوشش بدست نميآيد، ادب و اخلاق است كه مردم ميتوانند از راه سعي و مجاهده بدست آورند.»
4ـ امام علي (ع) ميفرمايند: « لاعقل لمن لا ادب له»
اين روايات به بيان رابطه مستقيم ميان عقل و ادب پرداخته و به اين مطلب اشاره دارند كه آنكس ادب ندارد و بيادب است، عقل ندارد.
2)ادب و ارث:
در روايات، بهترين ارثي كه براي فرزندان ميتوان گذاشت؛ ادب برشمرده شده و اينگونه بيان ميدارند:
1ـ امام علي (ع) ميفرمايند: «ما نحن والدُ ولداً نحلاً افضل من ادب حسن»
«بخشش و تفضل هيچ پدري به فرزندش بهتر از عطيه ادب و تربيت پسنديده نيست»
2ـ عن ابيعبدالله (عليه السلام): «انّ خير ما ورّث الابادء لابنائهم الادب لاالمال»
امام صادق(ع):«بهترين ارثي كه پدران براي فرزندان خود باقي ميگذارند ادب و تربيت صحيح است نه ثروت و مال»
3ـ امام علي (ع) «... لاميراث كالادب....»
«هيچ ميراثي مانند ادب و آراستگي نيست (زيرا آراستگي شخص را محبوب ميسازد)...»
3)ادب و كمال انساني:
يكي از نكاتي كه در روايات، دربارة ادب ديده ميشود ارتباط ادب با كمال
انساني است به اينكه شخصيت آدمي مرتبط با ادب ميباشد و هر قدر ادب افزوده
گردد شخصيت آدمي نيز بالاتر ميرود كه اين روايات شامل:
ـ قال علي (ع) : « من كَلّف بالادب قلّت مساوية»
«آن كس كه بر خلاف ميلش، به ادب آموزي و تربيت وادار شود و به مشقّتهاي آن تن در دهد به گفتار و رفتار زشت كمتر آلوده مي گردد.»
ـ عن الصادق (ع): « قال لقمان: يا بنيّ ان تأدبت صغيراً انتفعت به كبيرا ....»
امام صادق (ع) فرموده است كه لقمان به پسر خود چنين گفت: «اي فرزند اگر در
كودكي ادب آموختي در بزرگي از آن بهرهمند خواهي شد....» يعني به كمال
انساني در بزرگي ميرسي.
ـ قال اميرالمؤمنين علي (عليه السلام): يا مؤمن ان هذا العلم و الادب ثمن
نفسك فاجتهد في تعلمه...» اي مؤمن علم و ادب ارزش وجود توست در تحصيل علم
كوشش نما. چه به هر مقداري كه بر دانش و ادبت افزوده شود قدر وقيمت تو
افزايش مييابد.
ـ امام علي(ع): «لاعزّ انفع من الحلم ولاحسب انفع من الادب و لانسب اوضع من الغضب»
«هيچ عزتي سودمندتر از بردباري، و هيچ شخصيت، سودمندتر از ادب، و هيچ شهرت فاميلي پستتر از خشم نباشد.»
و ...
4)ادب و حسب
شرافت خانوادگي وقتي تكميل ميشود كه همراه با ادب باشد پس حسب و نسب آدمي بدون رعات ادب هيچ ارزشي ندارد كه در روايات آمده است:
ـ امام علي (ع): الادب افضل حسب
ادب نيكوترين حسبي است و زيادتي دارد بر ساير حسبها»
ـ امام علي (ع): « الادب يغني عن الحسب»
ادب تو را از شهرت شخصيت بينياز ميسازد. يعني اگر هم شرافت خانوادگي نداري ادب به تو شرافت ميبخشد.
ـ و نيز ميفرمايند: «حسن الادب ينوب عن الحسب»
«ادب ميتواند جايگزين شرافت خانوادگي گردد.»
ـ عن ابي جعفر الجواد (ع) قال «ما استوي رجلان في حسب و دين قطّ الا كان
افضلهما عند الله ـ عزوجل ـ آدبهما« قال الراوي: قلت: قد علمت فضله عند
الناس فيالناري و المجلس فما فضله عندالله...»
از امام جواد (عليه السلام) دربارة ادب گفتاري ـ آمده است: اين اصل كلي را
بدانيم كه : هر آن دو نفري كه در شرافت خانوادگي و در تدين برابر بودند،
برترين آنها ـ در نزد خداوند ـ آن يكي است كه اديبتر باشد....»
و ....
5)ادب و تربيت
در تربيت فرزند مهمترين نكتهاي كه بنابر روايات بايد مد نظر داشت آموزش
ادب و آداب الهي است كه وظيفه هر پدر و مادري اين است كه فرزند را ادب
پسنديده بياموزد تا اين ادب در بزرگي به كارش آيد. روايات اينگونه تصريح
ميدارند:
حضرت سجاد زين العابدين (عليه السلام) فرمود:
«حق فرزندت به تو اين است كه بداني وجود او از تواست و نيك و بدهاي او در
اين دنيا وابسته بتوست، بداني كه در حكومت پدري و سرپرستي او مؤاخذ و
مسئولي، موظفي فرزندت را با آداب و اخلاق پسنديده پرورش دهي، او را به
خداوند بزرگ راهنمايي كني و در اطاعت و بندگي پروردگار ياريش نمايي...»
و نيز امام علي (عليهالسلام) در ضمن نامة خود به فرزندش امام حسن (ع) نوشته است:
«فبادرتك بالادب قبل ان يقسو قلبك و يَشْتَغِلُ لبَّك »
فرزند عزيز در راه ادب آموزي تو از فرصت استفاده كردم و قبل از آنكه دل
كودكانهات سخت شود و عقل به انديشههاي ديگري مشغول گردد به تربيت مبادرت
نمودم و وظيفه پدري خود را انجام دادم»
حضرت سجاد (عليهالسلام در انجام وظيفه سنگين تربيت فرزند، از خداوند بزرگ
استمداد مينمود و در ضمن دعاهاي خود در پيشگاههاي الهي عرض ميكرد:
«واعنّي علي تربيتهم و تأديبهم و برّهم»
«بار خدايا مرا در تربيت و ادب و نيكوكاري فرزندانم ياري و مدد فرما»
و...
6)ادب و زينت
ـ آقا اميرالمؤمنين علي (ع) :«... والاداب حلل مجددة؛ ...»
«(ادبها) خوهاي پسنديده زيورهايي است تازه و نو (كه كهنه نميشود)...»
گفتار سوم: اهميت و ارزش ادب از ديد بزرگان
بعد از ذكر اهميت و ارزش ادب از منظر آيات و روايات، بايد سراغ سخنان
بزرگان دين دربارة اهميت و ارزش ادب رفت و از كلام ايشان اهميت ادب را مورد
بررسي قرار داد.
1)امام خميني (ره) در شرح چهل حديث
امامخميني (ره) در كتاب شرح چهل حديث خود، دربارة متأدب شدن به آداب الهي
و اهميت ادب اينگونه ميفرمايند:« منزل ديگر كه از براي انسان مجاهد پيش
ميآيد منزل عزم است و ... عزمي كه مناسب اين مقام است عبارت است از
بناگذاري و تصميم بر ترك معاصي و فعل واجبات و جبران آنچه از او فوت شده در
ايام حيات بالاخره عزم بر اينكه ظاهر و صورت خود را انسان عقلي و شرعي
نمايد كه عقل و شرع بر حسب ظاهر حكم كنند كه اين شخص، انسان است. و انسان
شرعي عبارت از آن است كه موافق مطلوبات شرع رفتار كند، و ظاهرش ظاهر رسول
اكرم (ص) باشد و تأسي به آن بزرگوار بكند كه در جميع حركات و سكنات و در
تمام افعال و تروك.
و اين امري است بس ممكن، زيرا كه ظاهر را مثل آن سرور كردن امري است مقدور هر يك از بندگان خدا.
و بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نميشود مگر آنكه ابتدا كند
انسان از ظاهر شريعت و تا انسان متأدب به آداب شريعت حقّه نشود، هيچيك از
اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود، و ممكن نيست كه نور معرفت الهي
در قلب او جلوه كند و علم باطن و اسرار شريعت از براي او منكشف شود و پس از
انكشاف حقيقت و بروز انوار معارف در قلب نيز متأدب به آداب ظاهره خواهد
بود و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه به ترك ظاهر، علم باطن پيدا شود يا
پس از پيدايش آن، به آداب ظاهره احتياح نباشد. و اين از جهل گوينده است به
مقامات عبادت و مدارج انسانيت.»
پس با توجه به كلام امام خميني (ره) يكي از منازل سير و سلوك منزل عزم
است، عزم به اينكه ظاهر و صورت انسان شرعي شود و براي اين امر انسان بايد
متأدب به آداب الهي شود پس اهميت كسب آداب و ادب به حدي است كه تا انسان
متأدب به آداب الهي نشود، انسان شرعي نميگردد كه مورد مقصد منزل عزم است.
2) آيت الله بهاء الديني در كتاب نردبان آسمان
آيت الله بهاء الديني در اين كتاب در باب اهميت ادب اينگونه ميفرمايند:
«اسلام و كتاب يك دستور سازندة بشر است كه او را از حيوانيت به آنجا
ميبرد كه ملائك هم ميگويند ما قدرت نداريم با او هم پرواز شويم، اين در
صورتي است كه به كتاب خدا عمل شود، به آداب اسلام عمل شود .... سپاه اسلام،
سپاهي است كه حتي با دشمن بيعقل و درنده، معامله برادري ميكند. اين هم
از معجزات اسلام است كه در چنين بحراني، آداب اسلام محفوظ باشد. با اسراء
معامله برادري ميكند با مجروحين آنها نهايت شفقت و رحمت دارد؛ طبقهاي كه
از هيچ گونه فاجعه، مضايقه ندارند اينها از آداب اسلام است كه در طول جنگ،
شرق و غرب را متوجه كرد كه حكومت اسلامي، حكومتي است كه با دشمنان هم شفقت
و مهرباني دارد؛ چه رسد به دوستان...
... اين كتاب، كتاب انسان است نه كتاب لا انسان، بايد اول انسان شد بعد به
اين كتاب مراجعه كرد. انسان كسي است كه داراي فضائل اخلاقي انسانيت باشد و
از رذائل بشريت دور باشد.
فطرت هم اين معنا را اقتضا ميكند، اگر بشر اعمالي را كه به عنوان
روشنفكري انجام ميدهد، كنار بگذارد، آداب اسلام، فرزندان طاهر تحويل
اجتماع ميدهد...»
[ بازدید : 123 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]