شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

اخلاق بیست

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

اخلاق و حدیث

جایگاه اخلاق در اسلام

  1. اخلاق از مهمترین اهداف بعثت پیامبرمان محمد است:

خداوند فرموده است: هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ  ‏‏(جمعه: 2)
(‏او [ خدا ] کسی است که در میان درس ناخواندگان رسولی از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن‌ها می‌خواند و آن‌ها را پاک (و تزکیه) می‌کند).
خداوند بر مومنان منت می‌نهد که پیامبرش را فرستاد تا قرآن را آموزش دهد و آنان را تزکیه نماید. تزکیه یعنی پاک کردن قلب از شرک و اخلاق ناپسند مانند خیانت و حسد و پاک کردن سخنان و رفتارهایی که از اخلاق و عادت‌های زشت هستند. آن حضرت علیه‌الصلاة والسلام به روشنی تمام فرموده است: «إِنَّمَا بُعِثْتُ لأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الأَخْلاَقِ» (بیهقی: 21301)،
(برای کامل نمودن ارزش‌های اخلاقی برانگیخته شدم).
بنابراین یکی از مهمترین اسباب بعثت همانا بالا بردن اخلاق فرد و جامعه است.

  1. اخلاق پاره‌ای مهمی از ایمان و اعتقاد است:

هنگامی که از پیامبر سوال شد: کدام یک از مومنین ایمانش برتر و بهتر است؟ فرمود: «أَحْسَنُهُمْ أَخْلاَقًا» (ترمذی: 1162، ابوداود: 4682)
(خوش اخلاق‏ترین ایشان).
خداوند ایمان را نیکی نامیده و فرموده است: لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَالْمَلَائِكَةِ وَالْكِتَابِ وَالنَّبِيِّينَ  (بقره: 177)،
(نیکی این نیست که روی خود را به سوی مشرق و مغرب کنید، بلکه نیکی (و نیکوکار)کسی است که به الله و روز قیامت و فرشتگان و کتاب (آسمانی) و پیامبران، ایمان آورده).
واژه‌ای جامع است که همه‌ی انواع خوبی‌های اخلاقی و قولی و عملی را دربرمی‌گیرد. به همین دلیل پیامبر فرمودند: «الْبِرُّ حُسْنُ الْخُلُقِ» (مسلم: 2553)
(خوش اخلاقی نیکی است).
این مسئله، در این سخن پیامبر به وضوح آشکار است: «ألْإِيمَانُ بِضْعٌ وَسِتُّونَ شُعْبَةً ؛ فَأفْضَلُهَا قَولُ : لا إلهَ إلاَّ اللهُ، وَأَدْنَاهَا:إِمَاطَةُ الْأَذَى عَنِ الطَّرِيقِ، وَالْحَيَاءُ شُعْبَةٌ مِنَ الْإِيمَان» (مسلم: 35)
(ایمان شصت و چند جزء است؛ و بالاترین آن‌ها گفتن لا اله الا الله و پایین‌ترین آن‌ها برطرف نمودن موجبات آزار و اذیت (مثل خار و خاشاک و چیزهای دیگر) از سر راه است و حیا و شرم نیز جزئى از ایمان است).

  1. اخلاق به همه‌ی انواع عبادت ارتباط دارد:

هرگاه خداوند به عبادتی دستور داده، به هدف اخلاقی آن ، یا به تاثیر آن بر شخص و جامعه اشاره کرده است. در این مورد مثال‌های زیادی وجود دارد، از جمله:
نماز: «یقیناً نماز (انسان را) از زشتی‌ها و منکر باز می‌دارد". (عنکبوت: 45)
زکات: خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا (توبه: 103)
(از اموال آن‌ها صدقه (و زکات) بگیر، تا بوسیله‌ی آن آن‌ها را پاک سازی و تزکیه شان کنی).
اگرچه حقیقتا زکات نیکی به مردم و یاری دادن آنان است، اما موجب تهذیب و تزکیه‌ی نفس از اخلاق بد نیز می‌گردد.
روزه: كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ (بقره: 183)
(ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! روزه بر شما فرض شده است همان گونه که بر کسی‌که پیش از شما بودند؛ فرض شده بود، تا پرهیزگار شوید).

هدف این است که تقوای الهی با انجام اوامر الله و پرهیز از آنچه که نهی نموده، نمود پیدا می‌کند. برای همین پیامبر فرموده‌اند: «مَنْ لَمْ يَدَعْ قَوْلَ الزُّورِ وَالْعَمَلَ بِهِ وَالْجَهْلَ فَلَيْسَ لِلهِ حَاجَةٌ أَنْ يَدَعَ طَعَامَهُ وَشَرَابَهُ» (بخاری: 1804)،
(هركس كه دروغ‌گويى و عمل به مقتضاى آن را ترك نكند، خداوند نيازى ندارد كه او خوردن و نوشيدن را ترك كند).
کسی که روزه‌اش در اخلاق و رفتارش با مردم تاثیر نگذارد، هدف روزه را تحقق نبخشیده است.

  1. خداوند برای خوش اخلاقی فضایل بزرگ و پاداش زیادی آماده کرده است:

در این باره دلایل زیادی از قرآن و سنت وجود دارد، از جمله:

  • در روز قیامت خوش اخلاقی سنگین‌ترین اعمال صالح در ترازوی اعمال است.

پیامبر فرمودند: «مَا مِنْ شَيءٍ يُوضَعُ فِي المِيزَانِ أَثْقَلُ مِنْ حُسْنِ الخُلُقِ ، وَإِنَّ صَاحِبَ حُسْنِ الْخُلُقِ لَيبلُغُ بِهِ دَرَجَةَ صَاحِب الصَّومِ، وَالصَّلاةِ» (ترمذی: 2003)
(هیچ چیزی سنگین‌تر از خوش اخلاقی در ترازو گذاشته نمی‌شود. صاحب اخلاق خوش به درجه‌ی صاحب روزه و نماز دست می‌یابد).

  • خوش اخلاقی بزرگترین سبب دخول در بهشت است:

پیامبر می‌فرمایند: «فَإِنَّ أَكْثَرَ مَا يُدْخِلُ النَّاسَ الْجَنَّةَ تَقْوَى اللهِ وَحُسْنُ الْخُلُقِ» (ترمذی: 2004. ابن ماجه: 4246)
(بیشترین چیزی که موجب دخول مردم به بهشت می‌شود تقوای الهی و اخلاق نیکو است).

  • انسان خوش اخلاق در روز قیامت از همه به پیامبر نزدیک‌تر است:

چنانکه پیامبر فرموده‌اند: «إِنَّ مِنْ أَحَبّكُمْ إِلَيَّ وَأَقْرَبكُمْ مِنِّي مَجْلِسًا يَوْم الْقِيَامَة أَحَاسِنكُمْ أَخْلَاقًا» (ترمذی: 2018)
(دوست داشتنی‌ترین شما در نزد من و نزدیک‌ترین شما در همنشینی بامن در روز قیامت، خوش اخلاق‌ترین شما هستند).

  • با ضمانت و تاکید رسول‌الله ، انسان خوش اخلاق در در بالاترین درجات بهشت جای می‌گیرد.

پیامبر فرمودند: «أَنَا زَعِيمٌ بِبَيْتٍ فِى رَبَضِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْمِرَاءَ وَإِنْ كَانَ مُحِقًّا وَبِبَيْتٍ فِى وَسَطِ الْجَنَّةِ لِمَنْ تَرَكَ الْكَذِبَ وَإِنْ كَانَ مَازِحًا وَبِبَيْتٍ فِى أَعْلَى الْجَنَّةِ لِمَنْ حَسُنَ خُلُقُهُ » (ابوداود: 4800)
(من، ضامن خانه‌ای در اطراف بهشت برای کسی هستم که ستيز و دشمنی و خصومت و ناسازگاری را ترک کند، اگرچه در اختلاف و ستیزه حق به جانب او باشد. و ضامن خانه‌ای در وسط بهشت برای کسی هستم که دروغ را ترک کند، هر چند که به عنوان شوخی باشد و ضامن خانه‌ای در بالای بهشت برای شخصی هستم که خوش‌اخلاق باشد).


احترام در خانواده

آموزش کودکان برای احترام به بزرگتر ها

راه های مختلفی وجود دارد تا از طریق آن به کودکان یاد بدهیم که چطور به سایرین احترام بگذارند. والدین عادت دارند همه چیز را به فرزندانشان امر کنند: "همانطور که من می گویم باید رفتار کنی"، "باید به مادرت احترام بگذاری." و .... در واقع، والدین میتوانند دستورات خود را به کودکان تحمیل کنند، اما نمی توانند آنها را به احترام گذاشتن امر کنند. ما می توانیم فرزندانمان را وادار کنیم آنطور که ما می خواهیم رفتار کنند، اما نمی توانیم مجبورشان کنیم که به ما و بقیه مردم احترام بگذارند. احترام را باید به دست آورد.

احترام فقط با خوب و مهربان بودن به دست نمی آید. البته خوب بودن هیچ اشکالی ندارد، اما پدر یا مادری که با خوبی و مهربانی بیش از حد با فرزندانش رفتار می کند، مطمئناً فرزند یکدنده و سخت گیری بار خواهد آورد. کسب احترام به چیزی فرای خوب و مهربان بودن صِرف نیاز دارد.

ترفند دیگری برای کسب احترام وجود دارد: والدین سعی می کنند با گوشزد کردن خطاهای فرزندانشان باعث شوند آنها بهتر رفتار کنند. این اصلاً روش مناسبی نیست. کودکان وقتی احساس میکنند از آنها انتقاد شده و طرد شده اند، هیچ انگیزه ای برای بهتر شدن ندارند. وقتی کودکان مورد انتقاد قرار می گیرند، به جای اینکه بهبود یابند، سعی می کنند خودشان یا دیگران را محکوم کنند.

کودکان یاد می گیرند به کسانی احترام بگذارند که به آنها احترام می گذارند. افرادی که بیشتر مورد احترام هستند، از ترکیبی منحصر به فرد از دوست داشته شدن و ایجاد محدودیت به طریقی محکم اما مهربانانه استفاده می کنند. بااینکه کودکان تصور می کنند هیچ نیازی به پند و اندرز ندارند، اما اگر این نصیحت ها در قالب یک رابطه ی محبت آمیز و حمایت کننده باشد، می تواند آنها را به داشتن رفتارهای مناسب و خوب تحریک کند. کودکان به محدودیت نیز احتیاج دارند، اما این محدودیت ها هم می تواند با نرمی، مهربانی و احترام برای آنها گذاشته شود.
مثلاً اگر کودکی شروع به آزار و اذیت و زدن خواهرش می کند، پدر یا مادر می تواند به طرق مختلف عکس العمل نشان دهد. می تواند کودک را زده و بگوید: "وحشی چی کار داری می کنی؟ ول کن خواهرت را...". مطمئناً این روش به کودک احترام گذاشتن را یاد نمی دهد. از طرف دیگر، پدر یا مادر فهمیده می تواند دست کودک را بگیرد و به او بگوید: "ما هیچوقت نباید به کسی صدمه بزنیم و بقیه را آزار بدهیم. می شه به من بگی چه چیز تو را ناراحت کرده است؟" والدین عاقل و فهمیده برای فرزندانشان محدودیت ایجاد میکنند اما این کار را بدون کتک زدن و آزار دادن کودک انجام می دهند.

کودکان زمانی یاد میگیرند به سایرین احترام بگذارند که افرادی که برایشان مهم هستند، الگویی از احترام گذاشتن باشند. اگر کودکان ببینند که ما که نزدیک ترین افراد به آنها هستیم، به دیگران و ارزشهایمان احترام می گذاریم، به نفعشان خواهد بود. ما می توانیم مدام درمورد چنین الگوهایی با کودکانمان صحبت کنیم و این نمونه های اخلاقی را تحسین کنیم. و برعکس می توانیم افرادی را که اذیتمان می کنند یا با ما فرق دارند—مردمانی از کشوری دیگر، با اعتقادات یا باورهایی متفاوت-- را پیش آنها نکوهش کنیم. احترام گذاشتن ما به افرادی که با ما فرق دارند خود می تواند نمونه ای برای الگوپذیری کودکان باشد.

این به آن معنا نیست که با آنچه بقیه مردم انجام می دهند یا باور دارند هم عقیده ایم. باید برای آنها توضیح دهیم که هر انسانی می تواند باور خاص خود را داشته باشد، و با اینکه کاملاً متضاد باور ماست ما باید به او و اعتقاداتش احترام بگذاریم.
برای یاد دادن طریقه ی احترام گذاشتن، ما باید عیوب و اشتباهات خود را به راحتی قبول کنیم. اگر بی دلیل کودکمان را تنبیه کردیم، یا اگر کوتاهی در حق او انجام دادیم، از او معذرت خواهی کنیم و بخواهیم که ما را ببخشند.
احترام مبنای رابطه های مستحکم و پردوام است و می تواند نتیجه طبیعی برخورد و رفتار صحیح والدین با کودکانشان باشد.
افرادی که بیش از همه به آنها احترام میگذارید چه کسانی هستند؟ چه کرده اند تا توانسته اند احترام شما را جلب نمایند؟
به چه راه هایی به کودکانتان احترام می گذارید؟ (آیا به حرف هایی که می زنند با احترام گوش می دهید؟ آیا سعی میکنید با آنها وقتتان را بگذرانید؟ آیا سعی می کنید به علایق آنها احترام بگذارید؟)

بهترین راه نشان دادن احترام به فرزندتان چیست؟

وقتی مردم بیش از آنچه هستند ادعا میکنند که خوب هستند، ما اشکالات آنها را بیشتر می بینیم. وقتی به قصور و اشتباهاتشان اعتراف می کنند، ما بیشتر از آنها چشم پوشی می کنیم، به خصوص وقتی میدانیم سعی میکنند بهتر باشند. آیا شما هم کوتاهی ها و اشتباهاتتان را با کودکانتان درمیان می گذارید و از آنها درخواست کمک می کنید؟ مثلاً ممکن است بگویید: "من وقتی خسته ام خیلی زود عصبانی میشوم و سرت داد می زنم و آنطور که باید و شاید به تو محبت نمی کنم. امیدوارم تو من را ببخشی و کمی تحملم کنی."

گاهی برخی والدین آنقدر فهمیده اند که مشکلاتشان را نیز با فرزندانشان مطرح میکنند. "من روز بدی داشتم، کاش کمی مراعاتم کنی تا من چیزی نگویم که ناراحت شوی." اما والدین نباید کودک را از وضعیت سلامتی خود نگران کنند. پس بهتر است بعد آن بگویند: "اگر چند ساعت استراحت کنم حالم خوب می شود و با هم به کارها می رسیم."

احترام به معلم

گویی آن همه گفته ها و نوشته ها تنها فریادی در باد بوده است. اینك معلم یكی از اقشار آسیب پذیر( مستضعف سابق) جامعه است، اینك معلم نه در نظر دانش آموز و نه در دیدگاه خانواده وی از احترام بالایی برخوردار نیست. و ما باید بپرسم كه چگونه شد كه شغل ابنیا چنین در گردباد سهمگینی قرار گرفت كه ارزش ها را وارونه نمود و كف ها را به سطح آورد و گوهرها را به زیر برد؟ بسیاری این كاهش منزلت جایگاه معلم را نتیجه تغییر ارزش ها می دانند ، با توجه به ساختار جامعه ما كه به سوی یك جامعه سرمایه داری پیش می رود ، لاجرم سرمایه و هر آنچه با آن در ارتباط است اولویت اول و ارزش محوری یافته و اخلاق ، علم و تحصیل فضایل و معلم كه یكی از ناشران این هر سه است جایگاه و منزلت پیشین خود را از دست داده و تنزل مرتبه می یابد. جای بسی تاسف است چرا كه ملتی سعادتمند نخواهد شد مگر در احترام حقیقی و بازشناسی جایگاه معلم.
برای بازیابی جایگاه معلم كافی است كه در عرصه تاریخ علم بجوئیم كه چه كسانی لقب " معلم" یافته اند. ارسطو معلم اول و فارابی معلم ثانی از بزرگان عرصه علم و اندیشه اند كه بدین لقب مفتخر شده اند.
احترام به معلم
شهید ثانی نقل می‌كند كه از اسكندر پرسیدند: چرا به معلم خود از پدرت بیشتر احترام می‌كنی؟ او گفت: «به خاطر اینكه معلم سبب زندگی باقی من است و پدر وسیله‌ی حیات فانی من است.
امروزه مي توانيم لفظ ادب را در حوزه اي وسيع تر، فرهنگ بناميم. انسان متمدن امروز در مجموعه اي از فرهنگ هاي حيات و حيات اجتماعي زيست مي كند. انسان با فرهنگ يعني انسان زنده،یعنی کسی که حقيقت را از كذب تميز مي دهد و راه و رسم زندگي و سازگاري و احترام به جامعه را خوب مي داند و اي بسا بسياري از زندگان كه فاقد فرهنگ مي باشند .رفتارشان ناشی از مستی و ویرانگر است. چنان كه حضرت مولانا فرموده است:
از خدا جوييم توفيق ادب بي ادب محروم ماند از لطف رب
بي ادب تنها نه خود را داشت بد بلكه آتش در همه آفاق زد
از ادب پرنور گشته ست اين فلك وز ادب معصوم و پاك آمد ملك
شخصى در مدینه مدرسه‏اى تأسیس کرد و به آموزش کودکان مشغول بود.
روزى یکى از فرزندان امام حسین(ع) به مدرسه وى رفت
و آیه شریفه «الحمدلله رب العالمین» را آموخت.
وقتى به منزل برگشت، آیه را تلاوت کرد و معلوم شد آن را در مدرسه‏اى از معلم آموخته است.
امام حسین(ع) هدایاى زیادى براى معلم فرستاد به طورى که موجب شگفتى عده‏اى از یاران آن حضرت گردید.
آنها نزد امام آمدند و عرض کردند:
آن همه پاداش به معلم رواست که شما در برابر آموزش یک آیه، این همه هدیه براى معلم فرستاده‏اى؟!
حضرت فرمود: آنچه که دادم چگونه برابرى مى‏کند با ارزش آنچه که او به پسرم آموخته است.
ایشان با این کار ارزش والاى معلم را به تمامى یاران و پیروان خود گوشزد نمود
احترام معلم
لا تجعلن ذرب لسانك على من اءنطقك و بلاغه قولك على من سددك .
ترجمه : تيزى و برندگى زبانت را، به سوى كسى كه تو را سخنگو ساخته است مگير، و رسايى گفتار و قدرت بيان خود را، بر ضد كسى كه به تو قدرت گفتار آموخته است ، بكار مبر .
شرح : امام عليه السلام ، همواره در مورد احترام معلم و آموزگار، سفارش ميفرمود، و ديگران را، به ارزش و اهميت احترام نمودن به آموزگاران ، متوجه ميساخت . تا جاى كه خود، با آن درياى علم و دانش كه داشت ، هميشه مى فرمود : كسيكه به من يك كلمه بياموزد، تا پايان عمر، غلام و بنده او خواهيم بود .
يك نمونه درخشان و با شكوه ديگر، براى آنكه بدانيم اسلام چه احترام شايانى براى معلم و آموزگار قائل شده است ، توجه به وضع اسير جنگى در صدر اسلام است . در آن جنگها، پيامبر اكرم (ص )، به كسانى كه تا ساعتى پيش ، شمشير بر دست ، با سپاه مسلمانان جنگيده بودند، اجازه مى فرمود كه هر كدام ، به ده نفر از مسلمانان سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و پاداش ‍ اين سواد خواندن و نوشتن بياموزند، و به پاداش اين سواد آموزى از اسارت آزاد شوند .
امام عليه السلام نيز، در اين كلام عميق و پر معنى ، در همين باره سخن گفته ، و ديگران را به احترام نمودن به معلم آموزگار، متوجه ساخته و ترغيب و سفارش فرموده است . ما نيز، بايد از پيشواى راستين خود بياموزيم . يعنى هرگز نبايد تيزى و برندگى زبان خود را بسوى پدر و مادر، يا خواهر و برادر بزرگتر، يا هر كسى كه در راه به سخن آمدن ما زحمت كشيده است ، بگيريم . و همچنين هيچگاه نبايد رسايى كلام و قدرت بيانى را كه از معلم و يا شخصى ديگرى آموخته ايم ، بر ضد خود او بكار بريم . زيرا، چنين كارى نا سپاسى است ، و در اسلام ، ناسپاسى ، زشت و ناپسند شمرده مى شود .
در سخنی از امام سجاد علیه السلام آمده است: «حق استاد تو این است که به او احترام گذاری؛ در حضورش باوقار و سنگین باشی؛ با دقت به سخنانش گوش سپاری؛ رویت به او باشد و به او توجه نمایی؛ صدایت را بلند نکنی؛ اگر کسی از او سؤالی پرسید، تو پاسخ ندهی، بلکه بگذاری خود او پاسخ دهد؛ در محضرش با کسی سخن نگویی و از کسی غیبت ننمایی؛ اگر نزد تو از او بدگویی شد، از او دفاع کنی؛ عیب هایش را بپوشانی و خوبی ها و صفات نیکویش را آشکار سازی؛ با دشمنش هم نشینی نکنی و با دوستش دشمنی نورزی. هرگاه این کارها را کردی، فرشتگان درباره ات گواهی دهند که تو برای رضای خداوند نزد آن استاد رفته ای و دانش او را فراگرفته ای، نه برای مردم».
احادیث مرتبط:
تَواضَعُوا لِمَن طَلَبتُم مِنهُ العِلمَ؛
امام صادق عليه‏ السلام:در پيشگاه كسى كه از او دانش مى‏ آموزيد، فروتن باشيد
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :بخشنده‏ ترين شما پس از من ، كسى است كه دانشى بياموزد ، آن‏گاه دانش خود را بپراكند .
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :مَن تَعَلَّمتَ مِنهُ حَرفا صِرتَ لَهُ عَبدا ؛
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :از هر كس كه حرفى آموختى ، بنده او شده‏اى .
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :مَن طَلَبَ العِلمَ كانَ كفّارَةً لِما مَضى ؛
پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله :كسى كه در پى تحصيل علم رود ، اين عمل كفّاره گناهان گذشته او است .
امام باقر عليه‏السلام :زَكاةُ العِلمِ أن تُعَلِّمَهُ عِبادَاللّه‏ ؛
امام باقر عليه‏السلام :زكات دانش ، آموختن آن به بندگان خدا است .
امام سجّاد عليه‏السلام :حَقُّ سائِسِكَ بِالعِلمِ ، التَّعظيمُ لَهُ و التَّوقيرُ لِمَجلِسِهِ و حُسنُ الاِستِماعِ إلَيهِ؛
امام سجّاد عليه‏السلام :حق استاد تو اين است كه بزرگش دارى و محضرش را محترم شمارى و با دقّت به سخنانش گوش بسپارى

اخلاق در روایات

آثار و اهمیت اخلاق در روایات اسلامی

پیامبر گرامی(ص) فرمود: مبعوث شدم تا خصلت های کریمانه را کامل گردانم. بی شک چنین است، زیرا امر دنیا و آخرت جز با خلق و خوی کریمانه سامان نیابد و برای خواهان آن گوارا نگردد. گمان مبر که عمل صالح، هر قدر هم فروان، بدون پیراستن اخلاق و رفع کژی های آن سود می بخشد! خوی بد با عمل نیک آن می کند که سرکه با عسل.

(براستی) چه نفعی است در آنچه سر انجامش تباهی است. گمان مبر که دانش فراوان بدون اصلاح و پالایش درون بهره ای می دهد، حاشا و کلاً. پیشوایان ما فرمودند:

دانشمند ستمگر نباشید که باطل(و بدیهای) شما حق(و خوبیهای ) شما را از میان خواهد برد.

و نیز گمان مبر که انسان بد خلق بتواند از معاشرت با پدر، همسر، دوست، استاد و یا شاگرد لذت ببرد. هرگز! بلکه همگی آزرده شده و از وی دور می شوند؛ و چنین شخصی چگونه می تواند کمالات پراکنده در میان مردم را کسب کند. حال آنکه اهل کمال از او گریزانند.

با دقت در طریق اهل بیت(ع) و تتبع در آثارشان، در می یابیم که آن بزرگواران تنها با اخلاق کریمه خویش مردم را هدایت نموده و مجذوب دین ساخته اند و پیروان خود را نیز به همین امر دعوت کرده و فرمودند: «مردم را با غیر زبانهای خود بخوانید» یعنی با اخلاق خوب و رفتار نیکوی خود برای آنها الگو و نمونه باشید. اینک که آشکار شد امر دنیا و آخرت تنها با اخلاق کریمانه سامان می یابد، و به کمال رساندن این اخلاق، هدف بعثتی است که هستی جز با آن صلاح نیابد، روشن می شود که تهذیب اخلاق بر هر واجبی مقدم و از هر امر لازمی مهمتر می باشد؛ با این وجود کلید هر خیر و منبع هر نیکی و موجب جلب هر ثمر و مبدا تمام اهداف، تهذیب اخلاق است.

در روایات آمده است که کافران به خاطر خصلتهای نیکوی خود به پاداش می رسند؛ و چه بسا انسانی که بنایش بر مخالفت با هواهای نفسانی بوده و همین باعث گردیده که ایمان بیاورد. همچنین در روایات داریم که جبرئیل امر خداوند متعال را بر پیامبر اکرم(ص) نازل نمود که : اسیری را که در نزد خود داری به خاطر سخاوتش مجازات نکن؛ یعنی خلق نیکوی سخاوت در وی به رهایی از(کیفر) قتل در دنیا، و به نیل به بهشت در آخرت انجامید.

پس از این مقدمه - که صحت و درستی اش بر هر کسی که آن را فرا گرفته و به کار بسته باشد آشکار است - باید دانست که اهل بیت(ع) در اخلاق دارای اصول و ضوابطی هستند که رعایت آنها ما را یاری می دهد تا خصلتهای نیک را به راحتی و آسانی بدست آوریم. نه با سختی و دشواری همانند رهنمودهای دانشمندان علم اخلاق.

پیامبر گرامی(ص) در ناجیه شریعت، دین سهل و آسانی برای ما آورد، همانگونه که خداوند متعال فرمود: «یُریدُ اللهُ بِکُم الیُسرَ وَ لا یُریدُ بِکُم العُسرَ» و نیز فرمود: « ما جَعَلَ عَلَیکُم فی الدّین مِن حَرَجٍ»، همانگونه نیز در طریقت راههای آسان را به روی ما گشود و راههای دشوار را بر ما بست؛ پس مبادا شیطان با این بهانه که «اصلاح اخلاق امری است دشوار و نیاز به پیکار با نفس و ریاضتهای طاقت فرسا دارد» تو را از بهره گیری از علم اخلاق بی نصیب سازد.

اهمیت اخلاق در روایات اسلامی

این مساله در احادیثی که از شخص پیامبر اکرم(ص) و همچنین از سایر پیشوایان معصوم رسیده است با اهمیت فوق العاده ای تعقیب شده، که به عنوان نمونه چند حدیث پر معنای زیر را از نظر می گذرانیم:

۱- در حدیث معروفی از پیامبر اکرم(ص) می خوانیم:

«اِنّما بُعِثتُ لِاتَمِّمَ مَکارمَ الاَخلاقِ؛ من تنها برای تکمیل فضایل اخلاقی مبعوث شده ام.»

و در تعبیر دیگری:«اِنّما بعثتُ لِاُتَمّمَ حُسنَ الاخلاقِ» آمده است.

و در تغبیر دیگری: «بُعِثتُ بِمَکارِمِ الاخلاقِ وَ محاسِنِها» آمده است.

تعبیر به «انّما» که به اصطلاح برای حصر است نشان می دهد که تمام اهداف بعثت پیامبر(ص) در همین امر یعنی تکامل اخلاقی انسانها خلاصه می شود.

۲- در حدیث دیگری از امیر مومنان علی(ع) میخوانیم که فرمود: «لَو کُنا لانَرجُو جنّهً وَ لا نَخشی ناراً وَ لا ثَواباً وَ لا عِقاباً لَکانَ یَنبَغی لَنا اَن نُطالِبَ بِمَکارِمِ الاخلاقِ فَاِنّها مِمّا تَدلُّ عَلی سبیلِ النَّجاح؛ اگر ما امید و ایمانی به بهشت و ترس و وحشتی از دوزخ، و انتظار ثواب و عقابی نمی داشتیم، شایسته بود به سراغ فضائل اخلاقی برویم، چرا که آنها راهنمای نجات و پیروزی و موفقیت هستند.»

این حدیث بخوبی نشان میدهد که فضایل اخلاقی نه تنها سبب نجات در قیامت است بلکه زندگی دنیا نیز بدون آن سامان نمی یابد !( در این باره در آینده به خواست خدا بحثهای مشروح تری خواهیم داشت)

۳- در حدیث دیگری از رسول خدا(ص) آمده است که فرمود: «جَعَلَ اللهُ سُبحانَهُ مَکارِمَ الاَخلاقِ صِلَهً بَینَهُ و بین عِبادِهِ فَحَسَبُ اَحَدِکُم اَن یَتَمَسک بخلُقٍ مُتَّصلٍ بِاللهِ؛ خداوند سیحان فضایل اخلاقی را وسیله ارتباط میان خودش و بندگانش قرار داده، همین بس که هر یک از شما دست به اخلاقی بزند که او را به خدا مربوط سازد.»

به تعبیر دیگر، خداوند بزرگترین معلم اخلاق و مربی نفوس انسانی و منبع تمام فضایل است، و قرب و نزدیکی به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق الهی امکان پذیر نیست!

بنابراین، هر فضیلت اخلاقی رابطه ای میان انسان و خدا ایجاد می کند و او را گام به گام به ذات مقدسش نزدیکتر می سازد.

زندگی پیشوایان دینی نیز سرتاسر بیانگر همین مساله است که آنها در همه جا به فضایل اخلاقی دعوت می کردند، و خود الگوی زنده و اسوه حسنه ای در این راه بودند و به خواست خدا در مباحث آینده در هر بحثی با نمونه های اخلاقی آنها آشنا خواهیم شد؛ و همین بس که قرآن مجید به هنگام بیان مقام والای پیامبر اسلام(ع) می فرماید: «وَ اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ: تو اخلاق عظیم و برجسته ای داری!».

اهمیت اخلاق از منظر امام علی(ع):

خوش اخلاقی و خوشرویی با مردم

رمز است هر چه هست و حقیقت جز این نیست

ای نور چشم، این دو بود عین مردمی

یا راه خیر خلق، سپردن به حسن خلق

یا راه خیر خویش سپردن به خرمی

(محمدتقی بهار)

علامه محمد مهدی نرافی در جامع السعادات، در معنای خوش اخلاقی و حسن خلق می گوید:

حسن خلق به معنی وسیع آن این است که برخوردت با مردم نرم و سخنت پاکیزه باشد و برادرت را با چهره گشاده ملاقات کنی؛ در مقابل سوء خلق است که عبارت از ترش رویی، بد زبانی، آزار دیگران و امثال آن است. حسن خلق به معنی محدود از نتیجه های بردباری، و سوء خلق از نتیجه های خشم و غضب است.

این تعریف، از این روایت امام جعفر صادق(ع) نشئت گرفته است که در تعریف حسن خلق فرمود:

تلین جانبک و تطیب کلامک و تلقی أخاکَ بِبشرٍ حَسن.

خوش اخلاقی آن است که با مردم، نرمخو باشی، کلامت پاکیزه باشد. و با برادر دینی خود، با گشاده رویی برخورد کنی.

خوش اخلاقی، سیمای باطنی انسان است که به زیبایی ها آراسته و به کمالات پیوسته است. خوش اخلاقی، نشانه ایمان و تقوا، بلکه نشانه کمال ایمان است. و موجب نفوذ در مردم، بخشش گناهان و خلود در بهشت است. گشاده رویی، پرچم خوش اخلاقی و نشانه کرامت و بزرگواری است.

اهمیت خوش اخلاقی و گشاده رویی

به حسن خلق، توان کرد صید اهل نظر

به دام و دانه نگیرند مرغ دانا را

اقوام روزگار به خلاق زنده اند

قومی که گشت فاقد اخلاق، مردنی است

(حافظ شیرازی)

حضرت علی(ع) خوش اخلاقی را هم چون اصل و حسبی می داند که از همه آن ها گرامی تر و با اصالت تر است:

أکرم الحسب حسن الخلق.

گرامی ترین حَسَب، خوش اخلاقی است.

در حکمتی دیگر، چنین می فرماید:

کفی ... و بحُسن الخُلق نَعیماً.

ادمی را ... خوش خلقی برای فزونی نعمتها کافی است.

و در جای دیگر می فرماید:

لا قرین کحُسن الخُلق.

همنشینی چون اخلاق خوش نیست.

در گلستان جهان چون غنچه های صبحدم

با درون پر ز خون، در حال لبخندیم ما

(فرخی یزدی)

از منظر علی(ع)، بندگان مومن خدا، در همه حال با چهره باز و بشاش با مردم برخورد می کنند، زیرا همواره در پی خوشنود کردن مردم و بخشیدن روحیه نشاط به جامعه هستند. در نتیجه، هر چه غم و اندوه است، در درون خویش قرار داده، با سیمایی گشاده و خندان با همه برخورد می کنند، چنان که حضرت در حکمتی، مومنان را چنین توصیف می نماید:

المومن بشرُهُ فی وجهه، و حُزنه فی قلبه.

شادی مومن در چهره او، و اندوه وی در دلش پنهان است.

داستان درباره اخلاق

درس اخلاق | داستان کوتاه

معلّم یک کودکستان به بچه‌هاى کلاس گفت که می‌خواهد با آن‌ها بازى کند. او به آن‌ها گفت که فردا هر کدام یک کیسه پلاستیکى بردارند و درون آن، به تعداد آدم‌هایى که از آن‌ها بدشان می‌آید، سیب‌زمینى بریزند و با خود به کودکستان بیاورند.فردا بچه‌ها با کیسه‌هاى پلاستیکى به کودکستان آمدند. در کیسه بعضی‌ها ٢، بعضی‌ها ٣، بعضی‌ها تا ۵ سیب‌زمینى بود. معلّم به بچه‌ها گفت تا یک هفته هر کجا که می‌روند کیسه پلاستیکى را با خود ببرند.
روزها به همین ترتیب گذشت و کم‌کم بچه‌ها شروع کردن به شکایت از بوى ناخوش سیب‌زمینی‌‌هاى گندیده. به علاوه، آن‌هایى که سیب‌زمینى بیشترى در کیسه خود داشتند از حمل این بار سنگین خسته شده بودند. پس از گذشت یک هفته، بازى بالاخره تمام شد و بچه‌ها راحت شدند.
معلّم از بچه‌ها پرسید: «از این که سیب‌زمینی‌ها را با خود یک هفته حمل می‌کردید چه احساسى داشتید؟» بچه‌ها از این که مجبور بودند سیب‌زمینی‌هاى بدبو و سنگین را همه جا با خود ببرند شکایت داشتند.
آنگاه معلّم منظور اصلى خود از این بازى را این چنین توضیح داد: «این درست شبیه وضعیتى است که شما کینه آدم‌هایى که دوستشان ندارید را در دل خود نگاه می‌دارید و همه جا با خود می‌برید. بوى بد کینه و نفرت، قلب شما را فاسد می‌کند و شما آن را همه جا همراه خود حمل می‌کنید. حالا که شما بوى بد سیب‌زمینی‌ها را فقط براى یک هفته نتوانستید تحمل کنید پس چطور می‌خواهید بوى بد نفرت را براى تمام عمر در دل خود تحمل کنید؟»

نتیجه اخلاقى داستان
کینه هر کسى را که به دل دارید بیرون بریزید وگرنه باید آن را تا آخر عمر با خود حمل کنید. بخشیدن دیگران بهترین کارى است که می‌توانید بکنید. دیگران را دوست بدارید حتى اگر آن‌ها شما را دوست نداشته باشند.

تواضع حضرت سلیمان{ع}

سلیمان (علیه السلام) ، داراى چنان حشمت و جلال و عظمتى بود که او را در این زمینه هم پایه اى نبود ، ولى به اندازه اى متواضعانه و با انصاف رفتار مى کرد که حتّى مورى ناتوان هم مى توانست او را محاکمه کند و حقّ طبیعى خود را از سلیمان دریافت دارد .روزى مورى روى دستش به حرکت آمد ، سلیمان مور را از روى دستش برداشت و بر زمین گذاشت ، سلیمان مانند همه فکر نمى کرد که مور بر او اعتراض کند و وى را مورد بازخواست قرار دهد ، ولى تواضع و عدالت و ضعیف نوازى سلیمان کار را به جایى رسانیده بود که مور لب به سخن گشوده عرضه داشت : این خودپسندى چیست ؟ این بزرگ منشى چیست ؟ مگر نمى دانى من بنده خدایى هستم که تو نیز بنده او هستى ؟ از نظر بندگى خدا چه تفاوتى میان من و توست که تو با من چنین رفتارى کردى ؟سلیمان ، از صراحت گویى مور متاثر شد.

آرى ، دچار اضطراب و تاثر شد که اگر روز قیامت با چنین بیانى در پیشگاه حق محاکمه شود چه باید کرد . همین اضطراب و تاثر او را از حال طبیعى خارج ساخت ; وقتى به حال آمد فرمان داد مور احضار شود .شاید شما فکر کنید مور را احضار کرد تا به جرم صراحت لهجه گرفتارش کند و او را از زیر شکنجه و آزار قرار دهد ! ولى سلیمان مرد خداست ، داراى مقام نبوت است ، به همه حسنات اخلاقى آراسته است و کمالات انسانى در او جلوه گر است.
او از صراحت گفتار مور خوشحال شد و از این که زیر دستانش این همه آزادى دارند که حتى مثل مورى جرات اعتراض دارد ، خرسند گردید.
سلیمان از مور پرسید : چرا با چنین صراحت لهجه سخن گفتى و چرا اینگونه اعتراض کردى ؟مور گفت : پوست و گوشت و اندام من ضعیف است ، شما مرا گرفتى و به زمین افکندى و دست و پا و بدنم در فشار قرار گرفت و مرا ناراحت کرد و این برخورد سبب شد تا من بر تو اعتراض کنم .سلیمان گفت : چون تو را به زمین افکندم و سبب ناراحتى ات را فراهم ساختم و دچار شکنجه ات کردم از تو عذر مى خواهم ، یقیناً من این کار را از روى قصد و غرض بدى انجام ندادم و چون قصد بدى در کار نبود جاى عذر دارد بنابراین از تو معذرت مى خواهم.
آرى ، سلیمان با آن جلال و حشمت وقتى مى بیند اندکى از حدود اخلاق ، پا فراتر گذاشته ناراحت مى شود و از طرف مقابلش گرچه مورى ضعیف است عذرخواهى مى کند !!مور گفت : من از تو گذشت مى کنم و از این کارى که کردى چشم پوشى مى نمایم به شرط این که روى آوردنت به دنیا از روى شهوت و میل نباشد ، ثروت و مال دنیا را براى رفاه و آسایش هم نوع خود بخواهى ، غرق در خوش گذرانى و اسراف نشوى ، آن چنان دچار خوشى لذت نگردى تا ملت بى نوا را از یاد ببرى ، هر درمانده و وامانده اى از تو کمک و یارى طلبید به او یارى رسانى .
سلیمان که قلب پاکش مملو از مهربانى و محبت و لطف و عنایت به زیردستان بود ، شرایط مور را متواضعانه پذیرفت و مور هم از سلیمان درگذشت.

بزرگان نکردند در خود نگاه *** خدا بینى از خویشتن بین مخواه

بزرگى به ناموس و گفتار نیست *** بلندى به دعوى و پندار نیست

تواضع سر رفعت افرازدت *** تکبر به خاک اندر اندازدت

به گردن فتد سرکش تندخوى *** بلندیت باید بلندى مجوى

زمغرور دنیا ره دین مجوى *** خدا بینى از خویشتن بین مجوى.

داستان درباره تواضع

داستان درباره تواضع

شیطانی به شیطان دیگرگفت:به آن مردمقدس متواضع نگاه کن که درجاده راه میروددراین فکرم به سراغش بروم وروحش رادراختیاربگیرم.رفیقش گفت:به حرفت گوش نمی دهد.اوتنها به چیز های مقدس می اندیشد.اما شیطان به همان روش مشتاق ومتعصب همیشگی اش خودرا به شکل ملک مقرب،جبرئیل درآوردودربرابر مردظاهرشدوگفت آمده ام به توکمک کنم.مردگفت:بایدمرا باشخص دیگری اشتباه گرفته باشی ؛من درزندگی ام کاری نکردم که سزاوارتوجه یک فرشته باشم وبه راه خودادامه داد؛بی آنکه هرگز بداند ازچه چیزی گریخته است......

شعر درمورد تواضع

سهل باشد گر کنند افتادگان افتادگی

مهربانی و تواضع از بزرگان خوش نماست

(ملا محسن فیض کاشانی، قرن یازدهم)
***

لذت فقر چو باده ست که پستی جوید

که همه عاشق سجده ست و تواضع سرمست

تا بدانی که تکبر همه از بی مزگیست

پس سزای متکبر سر بی ذوق بس است

گریه شمع همه شب نه کی از درد سرست

چون ز سر رست همه نور شد از گریه برست

(مولوی، قرن هفتم)
تواضع پایه اقبال مندیست

به قدر خاکساری سر بلندیست

در او شاه جهان مسند نشین است

کدامین سربلندی بیش ازین است

(کلیم کاشانی، قرن دهم و یازدهم)
***

گر همی خواهی قبول خاص و عام

پیشه خود کن تواضع، والسلام

خویشتن را از همه کمتر شمار

سر زجیب فقر و درویشی برآر

نخوت و کبر و ریا را دور دار

جان به عجز و مسکنت مسرور دار

باش همچون خاک ره خوار و ذلیل

زیر پای هر ضعیف و هر جلیل

(محمد اسیری لاهیجی، قرن نهم)
***

دوست می سازد تواضع دشمن دیرینه را

خاکساری می کند جاروب گرد کینه را

نشکنی تا خویش را، از دوست کی یابی نشان

هست پیچیدن کلید قفل این گنجینه را

***

بیابی از تواضع هر چه خواهی

که خاک پا شدن خاک مراد است

کشد تیغ زبان طعن بر خویش

جگر داری که با خود در جهاد است

***

با تواضع می توانی جانِ دشمن را گرفت

جز به شمشیر خمیده، خصم را گردن مزن

(واعظ قزوینی، قرن یازدهم)
***

هر تواضع که پی منفعت است

از خسان آن نه تواضع صفت است

طمع از خلق گدایی باشد

گر همه حاتم طایی باشد

***

تواضع کن آن را که دانشور است

به دانش ز تو قدر او برتر است

***

به تواضع چو ساخت خود را پست

حق گرفتش بدان ترفع دست



(نورالدین عبدالرحمان جامی، قرن نهم)

اخلاق پسندیده

ارزشهای اخلاقی موجب برتری وکمال انسان می شود. و بخاطر همین ارزشها، برتری انسان ها بستگی به اخلاق نیک وصفات پسندیده دارد. وبرای چنین انسانی که دارای اخلاق وکمال باشد ارزش و احترام فراوانی قائل هستند.

پیامبراکرم (ص) دارای چنین اخلاق و اوصاف نیک بود. قرآ ن مجید درخصوص اخلاق نیک آن حضرت می فرماید:

[65]اِنک لَعَلی خُلُق عَظیم.

یعنی ای رسول خدا تو دارای اخلاق بزرگ هستی.(21)

درتاریخ نوشته اندکه: یک روزی پیامبراکرم (ص) از مدینه منوره بیرون رفت مشاهده کردکه مردعربی سر چاه آبی نشسته و می خواهد برای شتران خود آب بکشد.

فرمود: آیا اجیر وکارگر می خواهی که برای شترانت آب بکشد؟ مرد عرب گفت بلی، برای هر دلو آبی که از چاه بکشید سه عدد خرما اُجرت می دهم. حضرت راضی شد و فرمود قبول می کنم. حضرت یک دلو آب کشید و سهعدد خرما اُجرت گرفت. تا اینکه آن حضرت هفت دلو دیگری آب کشید و د لو هشتم که رسید ریسمان پاره شود و د لو به داخل چاه افتاد.

مرد عرب با مشاهده این صحنه عصبانی شد، وجسارت کرد، وسیلی بصورت مبارک آن حضرت زد که چرا ریسمان را پاره کرده ودلو به داخل چاه افتاد.

پیامبراکرم (ص) دست مبارک خود را داخل چاه برد و د لو را بیرون آورد.

[66]

مرد عرب این حلم وحسن خلق را از پیامبراکرم (ص) دید، فهمید که آن حضرت بر حق بوده و کار خودش اشتباه.

ولذا رفت وکاردی که همراه داشت با آن کارد دستیکه بنا حق سیلی بصورت پیامبر خدا (ص) زده قطع نمود، وغش کرده برروی زمین افتاد. قافله ای ازآن راه گذشتند، دیدند دست این مرد عرب قطع شده و روی زمین افتاده است،آنان پیاده شدند وآب بصورت او پاشیدند، وقتی که بهوش آمدگفتتند: تورا چه شده است که روی زمین افتاده ای در حالی که دستت از بدن جدا شده؟

گفت: بصورت حضرت محمد (ص) سیلی زده ام، می ترسم که دچار عقوبت شوم! برخاست و دست قطع شده خود را بدست دیگری گرفت. و به خدمت رسول خدا (ص) آمد.

دید بعضی از اصحاب و یاران آن حضرت نشسته اند، گفتند: چه می خواهی؟

گفت: به پیامبر اکرم (ص) حا جتی دارم.

سلمان فارسی او را به خانه فاطمه «س» برد، دید پیامبر خدا (ص) نشسته و حسنین (ع) را روی زانوی مقدس خود جای داده.

مرد عرب عذر خواهی نمود از کاری که کرده است؟!

پیامبر اکرم (ص) فرمود: پس چرا دستت را قطع کردی؟

[67]

عرض کرد: یا رسول الله من دستی را که بصورت نازنین شما سیلی زده باشد نمی خواهم.

رسول اکرم (ص) مرد عرب را به دین اسلام دعوت فرمودند. مرد عرب عرض کرد: اگر شما پیامبر برحق هستید دست قطع شده مرا به حالت اول برگردان و شفا دهید آن وقت اسلام می آورم.

پیامبر اکرم (ص) دست قطع شده اش را بمو ضع خود گذارده فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم و نفسی کشید دست مبارک خود را بمو ضع قطع شده مالید، دست مرد عرب بحال اول خود برگشت. ومرد عرب قبول اسلام کرد.(22)

اخلاق و صفات پسندیده پیامبر اکرم آنقدر فراوان است که خود کتاب مستقلی می خواهد، و ما به همین اندازه بسنده کرده و این قسمت از بحث را به پایان می بریم امیدواریم که رضایت خوانندگان محترم را جلب کرده باشیم.

(21)- قرآن مجید، سوره قلم، آیه 4.(22)- منتخب التواریخ، ص 859.

احترام

همه ی انسانها شایسته احترام هستند، اما متاسفانه حقیقت این است که برخی از افراد قادر به کسب این احترام نیستند. البته راه های مختلفی وجود دارد که شما می توانید خود را در موقعیت هایی قرار دهید که احترامی را که سزاوار آن هستید به دست آورید. مهمترین عوامل در این زمینه احترام گذاشتن به دیگران، احترام گذاشتن به خودتان، داشتن اعتماد به نفس، نترسیدن از تصمیم گیری، و خوب لباس پوشیدن است. این عوامل به شما کمک می کند تا احترامی را که شایسته شماست کسب کنید.

اگر انتظار دارید که دیگران با شما با احترام رفتار کنند، اولین قدم این است که با دیگران با احترام رفتار کنید. اگر رفتاری غیر محترمانه با دیگران دارید، برای آنها هم احترام گذاشتن به شما دشوار خواهد شد. احترام گذاشتن به دیگران نشانه این است که خود شما نیز شایسته احترامید. اگر به دیگران احترام نگذارید، مردم شما را به چشم انسانی بی محبت نگاه می کنند که قادر به درک ارزش وجودی دیگران نیست. بعضی از رئیس ها و مدیران شرکت ها سعی می کنند با اعمال اقتدار خود بر زیر دستانشان احترام کسب کنند. با اینکه اقتدار خصوصیتی است که احترام می طلبد، اما اگر رئیس قادر به درک دستاوردهای کارمندان خود نباشد، کارمندان از او کینه به دل گرفته و هیچگاه احترامی که سزاوار آن باشد را به او عرضه نمی کنند. از طرف دیگر، رئیسی که علاوه بر اعمال اقتدار خود بر کارمندانش، از آنها دلجویی و حمایت می کند و به افکار و ایده های آنها گوش می دهد، خیلی راحت احترام زیردستانش را جلب میکند.

احترام به دیگران

یکی دیگر از عوامل مهم در جلب احترام اطرافیان، احترام گذاشتن به خود است. احترام به خود یعنی درک ارزش وجودی خود و داشتن برخوردی مؤدبانه و محترمانه با خود. داشتن رفتار محترمانه با دیگران اهمیت زیادی دارد، اما نباید از داشتن رفتاری محترمانه با خود چشم پوشی کنید. ممکن است برای کنار آمدن با ناتوانی های خود، خود را تحقیر کنید، اما این نوع رفتار به دیگران نشان می دهد که شما ارزش احترام آنها را ندارید. پس برای جلب احترام دیگران، اول باید خودتان به خودتان احترام بگذارید.

داشتن اعتماد به نفس نیز در جلب احترام دیگران تاثیر گذار است. مطمئن از خود بودن، بدون حس تکبر و خودبینی نشان دهنده این است که شما از قابلیت ها و توانایی های خود آگاهید و قابل احترامید. اگر خودتان به توانایی های خود باور داشته باشید و اجازه بدهید که دیگران نیز از قابلیت های شما آگاه شوند، قادر خواهید بود که به راحتی احترام آنها را به خود جلب کنید. اما به خاطر داشته باشید که اعتماد به نفس بیش از حد برعکس این عمل می کند و شما در نظر دیگران فردی خودخواه و از خود متشکر نشان خواهد داد و باعث می شود آنها هیچ احترامی برای شما قائل نشوند.

احترام به دیگران

داشتن قدرت تصمیم گیری یکی دیگر از جنبه های جلب احترام دیگران است. این عامل نیز با اعتماد به نفس رابطه ای نزدیک دارد، چرا که اگر شما از خودتان مطمئن باشید، برای گرفتن تصمیم درست در موقعیت های مختلف تردیدی به دل راه نمیدهید. اگر بتوانید با اطمینان و بدون هیچگونه تردید و دودلی تصمیم گیری کنید، باعث میشود اطرافیانتان به شما اعتماد پیدا کنند. با اینکه گرفتن مشورت و نظرخواهی از دیگران هم در این زمینه اهمیت دارد، اما در آخر این شما هستید که باید تصمیم بگیرید. اگر بدون نشان دادن هیچگونه علائمی از تردید تصمیمات درست اتخاذ کنید، دیگران به این قابلیت و قدرت شما احترام خواهند گذاشت.

نحوه لباس پوشیدن هم در جلب احترام اطرافیان تاثیر مستقیم دارد. با اینکه پوشیدن لباس های عادی و راحت در اکثر محیط های کاری قابل قبول است، اما خودتان شاهد هستید که افرادی که در شرکت یا محل کار سِمَت های بالاتری دارند معمولاً فراتر از حالت عادی لباس می پوشند. بااینکه لباسهای شما نشان دهنده توانایی ها و قابلیت های شما نیست، اما اطرافیانتان معمولاً از روی لباس پوشیدن شما درموردتان قضاوت می کنند. از اینرو باید سعی کنید که همیشه برازنده و خوش لباس باشید. اینکار در جلب احترام دوستان و اطرافیانتان به شما کمک می کند.

احترام به دیگران

مهمترین مسئله ای که درمورد احترام باید بدانید این است که احترام چیزی نیست که دیگران به طور خودکار به شما عرضه کنند، بلکه خودتان باید آن را کسب کنید. میتوانید با احترام گذاشتن به خودتان و دیگران، داشتن اعتماد به نفس کافی، نشان دادن اقتدار در تصمیم گیری ها و همچنین خوب لباس پوشیدن احترام اطرافیانتان را جلب کنید .

123456789
last