داستان در مورد اخلاق
سه شنبه 30 آبان 1396
15:41
[ ]
یكى
از اقوام امام سجاد علیه السلام ، نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن
كرد. حضرت در جواب او چیزى نفرمودند چون از مجلس آن شخص برفت ، حضرت به
اهل مجلس خود فرمود: شنیدید آنچه را كه این شخص گفت الان دوست دارم كه با
من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.
آنان گفتند: ما همراه شما مى آییم و دوست داشتیم كه جواب او را مى دادى . حضرت حركت كردند و این آیه شریفه را مى خواندند: (آنان كه خشم خود را فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (نیكو كارند) و خدا دوستدار نكوكاران است .)
راوى این قضیه گفت : ما از خواند این آیه فهمیدیم كه حضرت به او خوبى خواهد كرد.
پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند كه به او بگویند على بن الحسین علیه السلام است .
چون آن شخص شنید كه حضرت آمده ، گمان كرد حضرت براى جواب گوئى دشنام آمده است !حضرت
تا او را دیدند فرمودند: اى برادر تو نزدم آمدى و مطالبى ناگوار و بد گفتى
، اگر آنچه گفتى از بدى در من است از خداوند مى خواهم كه مرا بیامرزد، و
اگر آنچه گفتى در من نیست ، خداوند ترا بیامرزد.
آن شخص چون چنین شنید میان دیدگان حضرت را بوسید و گفت : آنچه من گفتم در تو نیست ، و من به این بدى ها سزاوارترم .
[ بازدید : 83 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]